بیست و نهم

395 142 7
                                    

همزمان


مقابل بیمارستان




«داره چه غلطی می‌کنه؟»


کریس فریاد زد. جیهو روی مانیتور ماشینش سهون رو دید که با دست‌های خودش جونگینو توی آب انداخت. جونگین شنا بلد نبود. اینو جیهو بهتر از هر کسی می‌دونست. صدای کریس باز هم از سیستم ماشین پخش شد:


«انداختش تو آب! وضعیت اضطراری! دستور چیه؟... پدر... اسنایپر اجازه‌ی شلیک می‌خواد.»


نگاه جیهو روی مانیتور خشک شده بود. بلایی که می‌خواست سر جونگین بیاره انگار داشت سر خودش می‌اومد. دوباره. شوکه شده بود. بعد از سال‌ها باز هم حس بیچارگی و ناتوانی بهش دست داد. باز هم حس می‌کرد توی خلأ معلقه و هر چقدر تلاش می‌کنه نه کسی می‌بینتش نه صداشو می‌شنوه. دوباره صدای کریس از شوک خارجش کرد:


«تکرار می‌کنم. سوژه در تیررسه. دستور آتش می‌خوام پدر!»


«چقدر طول می‌کشه نزدیک‌ترین نیرو بهش برسه؟»


«از جایی که اون هست تقریباً سیزده دقیقه. از جایی که من هستم پونزده دقیقه.»


«زیاده. خودم می‌رم سراغش.»


جیهو گفت و از ماشینش -که جلوی بیمارستان پارک شده بود- بیرون جهید. کریس توی گوشی جیهو گفت:


«پدر، من بهش می‌رسم. شما نباید ظاهر بشین. اون جونگینو نمی‌کشه. شاید داره شما رو امتحان می‌کنه!»


جیهو جوابی نداد. با آخرین توانی که بدن ورزیده‌ش داشت به سمت ساختمون بیمارستان می‌دوید. این بار دیگه خودش باید این کارو می‌کرد. این بار باید راز نهان عشقشو صادقانه آشکار می‌کرد. این بار... چون بعد از سال‌ها تپش‌های قلب خاموششو حس کرده بود. کریس مدام توی گوشی حرف می‌زد و اون اهمیتی نمی‌داد. به جلوی آسانسورها رسید. دکمه‌ی همه‌شونو فشرد اما نتونست برای اومدنشون صبر کنه. به سمت پله‌ها دوید. کریس دست بردار نبود:


«پدر، صدامو دارین؟ احتمالاً می‌خواد شما رو امتحان کنه. لطفاً-»


«چند دقیقه ست توی آبه؟»


«شش دقیقه.»


«پس من این امتحانو رد شدم!»


جیهو بین نفس زدن‌هاش گفت. گوشی رو از گوشش کند و توی راه پله رها کرد. طوری وارد استخر شد که دو لنگه‌ی در تا مدتی بعد از ورودش نوسان داشتن. طولی نکشید که مقابل نگاه یخ‌زده‌ی سهون تن بی‌حرکت جونگینو از آب بیرون کشید. امدادهای اولیه رو انجام داد و دقایقی بعد گروه اورژانس جونگین بی‌هوش رو از اونجا بردن. سهون نزدیک اومد. از موهای جیهو آب می‌چکید و لباسش به تنش چسبیده بود. اون هنوز روی زمین زانو زده بود و به جایی که لحظاتی قبل جونگین قرار داشت خیره مونده بود. صدای سهون از آشوب درونش بیرون کشیدش:

Oh JonginWhere stories live. Discover now