Throy,ch5

1.6K 453 14
                                    

دکتر بهش گفته بود که دلیل این بیهوشی فقط ضعیف بودن امگاش میتونه باشه و چیز خاصی نیست و هرچند تا حدودی خیالش میتونست بابت این موضوع راحت باشه ولی میدونست که بکهیون یه امگا نیست و دلیل این ضعف میتونه خطرناک باشه هرچند وقت زیادی برای فکر کردن نداشت و با هجوم سریع کای به اتاق شخصیش متوجه شد اتفاق خوبی نیفتاده.

به سرعت به سیاهچاله متروکه رسیدن. جایی که یه زمانی برای تنبیه استفاده میشد ولی حالا چیزی جز یه مکان اضافی نبود.

به لطف سهون افراد زیادی نتونسته بودن از اتفاقی که افتاده باخبر بشن چون این یه فاجعه بود؛مخصوصا بعد از اون همه قانون شکنی و وجود افرادی که از حضور پارک چانیول متنفر بودن.

نگاهی به چهره درهم سهون، بهش فهموند هنوز چیزی مشخص نشده.

بعد از چند دقیقه بالاخره جنازه یکی از ورودی های جدید از سیاهچال بیرون اومد.

چان جلو رفت و هرچند چهره اون پسر به خاطر برخورد شدیدش با زمین خونی بود ولی تونست سریع صورتشو تشخیص بده.
همون عوضی ای که میخواست به بکهیونش دست بزنه.
به سرعت اخماش توی هم رفت.کم کم همه چیز معنا پیدا میکرد.

هیچ جای دعوا یا زخمی جز زخم صورتش وجود نداشت و همین مرگ اون پسر رو مشکوک میکرد.
هنوز توی فکر بود که یکی دیگه از اون عوضیا با صورت زخمی به سمتشون اومد.

عصبانی بود و این از چشمای قرمزش مشخص میشد.
"عوضی! تو کشتیش"

اخم بین ابروهاش غلیظ تر شد
"اونقدری برام مهم نبود که خودمو خسته کنم"

سعی کرد به سمت چانیول حمله کنه ولی از دو طرف توسط افراد چان گرفته شد
"تو کشتیش به خاطر اون امگای عوضی"

قبل از اینکه مشت رئیس اردوگاه روی صورتش بیاد به دستور سهون از اونجا بردنش.

"توطئه اس"

با صدای کای به سمتش برگشت.
"زخمای روی صورتش... میگفت تو زدیش ولی"

نگاهی به سهون انداخت
"تو با بکهیون بودی"

سهون هم سرشو تکون داد ولی قبل از اینکه چیزی بگه یکی از افرادشون به سمتشون دویید.
با وجود فضای تاریک اطراف باز هم میتونستن ترسشو تشخیص بدن.

سعی کرد با چندتا نفس عمیق تنفسشو تنظیم کنه.
نمیتونست وقتشو تلف کنه.
"اونا... اونا اینجان"

لازم نبود بپرسن کی! همیشه میخواستن چانو کنار بزنن! اون عوضیای صدر قدرت...

ᴛʜʀᴏʏWhere stories live. Discover now