Throy,ch6

1.6K 441 27
                                    

چند ثانیه طول کشید تا پسر کوچیکتر به خودش بیاد و به چشمای چان نگاه کنه.
هنوزم چشماش خیس بودن و لباش میلرزیدن ولی سعی کرد یه بار دیگه سوالاشو بپرسه
"چی... چی ازم میخواید؟ "

چانیول که همین الان هم میتونست به خوبی رایحه ناراحتی بکهیون رو حس کنه به سمت لوهان برگشت.
"اون دستگاه کوفتیتو روشن کن؛ نیاز به اون کار نیست. الانم میتونم حسش کنم"

بک که متوجه شد ظاهرا دیگه قرار نیست کار خاصی بکنن کمی آروم گرفت و لوهان همون لحظه دستگاه کوچیکی که برای تشخیص فرومون ها بود رو روشن کرد و فقط چندثانیه کافی بود تا لبخند بزرگی روی لباش بشینه.

"حق با توئه! این رایحه مال یه امگاس"

چان که دیگه توجهی به حرفای اون بتا نمیکرد بار دیگه سر بکهیون رو به سینش فشرد و اونو تو آغوش کشید.

لوهان متوجه شد تایم خوبی برای بقیه حرفاش نیست پس سریع بلند شد ولی قبل از خارج شدن دوباره به سمت اونا برگشت.

"حتما باید بعدا راجبش صحبت کنیم. بکهیون تازه 18سالش شده پس احتمالا وارد هیت بشه... شایدم رات"

چان با چشمای درشت به سمت لوهان برگشت ولی دیر شده بود و اون بتا دیگه رفته بود.
هیچوقت فکر نمیکرد همه چیز اینقدر راجب پسر توی بغلش سخت بشه.
حتی نمیتونست حدس بزنه در آینده با چه چیزایی از این کوچولو روبه رو میشه.

"خوبی؟ "
بی مقدمه مخاطب قرارش داد و دوباره توجهشو جلب کرد.
با حرکت کوچیک سر امگاش روی سینش فهمید که خوبه.

کم کم اون رایحه تلخ ناراحتی داشت از بین میرفت و این براش خوشحال کننده بود.

"دیگه چی ازم میخوای؟ "
با صدای خیلی ارومی زمزمه کرد

"استراحت کن"

سوال بکهیون رو بی جواب گذاشت و سعی کرد بحثو عوض کنه.
اجازه داد چند ثانیه دیگه اون پسر توی بغلش بمونه و بعد کمی بینشون فاصله انداخت.

هنوزم صورتش قرمز بود و کمی میلرزید.
دستشو زیر چونه امگاش گذاشت و مجبورش کرد بهش نگاه کنه.
"فقط بهم اعتماد من"

بکهیون که حس میکرد دیگه همه چیز فراتر از چیزیه که بخواد مخالفت کنه زبون باز کرد.
"راه دیگه ای ندارم"

چان که نمیدونست باید از جواب خشک بک خوشحال بشه یا ناراحت، بوسه ای روی لبای نیمه بازش گذاشت و هرچقدر سعی کرد آروم باشه ولی درنهایت نتونست جلوی عطشش رو بگیره و لبای سرخ امگاشو با شدت بوسید و مک زد.


ᴛʜʀᴏʏWhere stories live. Discover now