○PART.29○

1.1K 265 106
                                    

اگر ماه خاموش شود...اگر باران ببارد...اگر رنگین کمان بترسد و ابرها جرئت بگیرند،چه بلایی سر خورشیدِ تنها و عاشق می‌آید؟!
.
.
.

نفسش رو با حرص بیرون داد و به لیام که کنارش،رو شکمش خواب بود نگاه کرد. کمرش درد میکرد و واقعا نمیدونست لیام چطور انقدر راحت خوابیده.

حدود یک ساعت بود که بیدار شده بود و از همون موقع رو کمرش خوابیده بود و حتی نای تکون خوردن هم نداشت. دست هاش رو روی شکمش به هم قفل کرده بود و هر چند دقیقه یک بار نفسش رو با صدای بلند بیرون میداد.

زیر چشمی به لیام که رو بهش خوابیده بود و لب های براق و صورتیش بخاطر فشار بالشت جلو اومده بودن نگاه کرد و لبخند بزرگی کم کم روی لب هاش جا گرفت.

لیام بهترین بود. اون همیشه آروم و بی سر و صدا بود. مطیع بود و مهربون. چهره ی زیبا و مدهوش کننده ای داشت و بوی شیرین و دلنشینی از بدن گرمش ساطع میشد.

رنگ چشم هاش بهش دلیل برای زندگی کردن میدادن و موهاش به نظر انقدر نرم میومدن که زین حتی دلش نمیومد که لمسشون کنه.

لیام بهترین بود،لیام خوشحالش میکرد،لیام روی لب هاش لبخند میاورد،لیام باعث میشد قلبش با امید بیشتری بتپه،لیام باعث میشد چشم هاش برق بزنن،لیام باعث میشد برای نفس کشیدن دلیل قاطع و محکمی داشته باشه،لیام حالا ملکه ی ذهنش شده بود و انگار مثل جادوگری ماهر باعث میشد زین نتونه جز اون به کسی فکر کنه.

کسی از قدرت عشق بینشون خبر نداشت. عشقی که خدا رو به وجد میاورد و ابرهای تیره رو کنار میزد؛اما این قدرت براشون چی رو به دنبال داشت؟آرامش ابدی و زندگی بهاری ای که بهش نیاز داشتن یا مرگ و زمستونی که ازش میترسیدن؟

با حس کردن دست گرمی که زیر دلش رو ماساژ میداد پلک زد و برگشت تا به لبخند کیوت لیام نگاه کنه.

-های بیبی بر

متقابلا بهش لبخند زد و به اون چال رو گونه ی نرمش نگاه کرد که باعث میشد بخواد از کیوتیش بمیره.

+سلام زینی،صبح بخیر

زین لبخندش رو بزرگتر کرد و دستش رو بین موهای نسبتا بلندش برد و کفِ سرش رو با نوک انگشت هاش ماساژ داد.

+درد داری؟

نمیخواست جواب بده،واقعا نمیخواست. فقط میخواست لیام حرف بزنه و اون گوش بده.

-برام حرف بزن لیام

با چشم های خمار و صدای آرومی گفت و لیام چند لحظه متعجب نگاش کرد قبل از اینکه لبخند گشاد تری بهش بزنه

+با همین صدا؟

داشت راجب صدای اول صبحیش حرف میزد و زین اخم کمرنگی کرد

Phantom|Ziam|..COMPLETED..Where stories live. Discover now