○PART.32○

903 237 148
                                    

What if i die,my love? Will you ever be sad? Will you ever come and visit my grave,my beautiful green butterfly?

.
.
.

×تمرکز کن لیام

صدای راجر بود که به گوش هاش رسید اما نمیتونست تمرکز کنه،نه تا زمانی که اون صدا با صدای زینش مو نمیزد اما عطرش زمین تا آسمون با عطر زینش فرق داشت.

+نمیتونم

با صدای ناله مانندی گفت و چشم هاش رو باز کرد. به زخم کوچیک روی دست راجر نگاه کرد که هیچ اتفاقی براش نیوفتاده بود.

وقتی دست های راجر روی شونه هاش نشستن سرش رو بالا برد و با درموندگی به چشم های طلایی و نگرانش خیره شد.

×ببین لیام. میدونم که چقدر استرس داری و چقدر نگران زینی اما اگه نتونی نیروهات رو کنترل کنی هیچکدوممون نمیتونیم زین رو نجات بدیم؛قدرتمند ترین شخص بین ما تویی

با امیدواری به چشم های خوش رنگ لیام زل زد و اون مرد بعد از نفس عمیقی، سرش رو تکون داد.

+من آروَم

زمزمه وار گفت و راجر لبخندی بهش زد.

×درسته،تو آروی اما قبل از همه ی اینا تو لیامی. لیام پینی که زین عاشقش شده،همون پسر ساده و دوست داشتنی. آرو مسئولیت های زیاد و سنگینی داره اما لیام تنها وظیفش نجات دادنِ زینِ،پس خواهش میکنم سعی کن لیام باشی نه آرو

لیام لبخند کم جونی زد و لب باز کرد:

+دوباره امتحان کنیم

و این بار لیام بود که تمرکز میکرد تا مَردش رو نجات بده نه آرو!

.
.
.

با دست هاش صورتش رو پوشونده بود و گوش هاش رو تیز کرده بود تا بتونه صدای خبرنگار که از تلویزیون پخش میشد رو بشنوه.
"طی سه روز گذشته، این موجود در شهرهای مختلفی از کشور بریتانیا دیده شده که با رفتارهای وحشیانه و غیر قابل کنترل خود به افراد زیادی آسیب زده و خسارت های مالی غیر قابل جبرانی به دولت زده. لطفا در صورت رویارویی با این موجود،سریعا به یک مکان امن پناه ببرید"

اونا داشتن راجب زینش حرف میزدن؟همون پسر کوچولویی که پیشش گریه کرده بود و بخاطر نبود مادرش گریه کرده بود؟همون پسری که از برف میترسید؟ولی اون زیادی معصوم و پاک بود.

وضعیت هیچکس تعریفی نداشت و همه مثل گلبرگ های پژمرده گوشه ای نشسته بودن و برای درد خودشون اشک میریختن اما در حال حاضر، بزرگ ترین مشکلشون مردی بود که اون بیرون از روح و جسم زین سو استفاده میکرد.

لیام نفسش رو حرصی بیرون داد و تلویزیون رو خاموش کرد‌.

+خب؟

با صدای گرفته ش که تو این چند روز همراه همیشگیش بود گفت و نگاهش رو روی تک تک اعضا چرخوند.

Phantom|Ziam|..COMPLETED..Where stories live. Discover now