rule breaker;قانون شکن🤷‍♂️

2.3K 477 50
                                    

دوشنبه
_جیمینیییی...لطفااااا
رسما داشتم مینالیدم.

"نه!!هفته پیش تو آبروی منو بردی پس منم نمیرم با کیم بخاطر تو حرف بزنم."

اهی کشیدم و خودمو رو صندلیایی که وسایلمون روش بود انداختم.

به زمین کنارم یه نگاه انداختم و کیف جیمینو دیدم که درش تا ته بازه....

وااو اون خیلی احمقه...

درحال فکر کردن غرغرکردم..

خم شدمو کیفشو برداشتم و توشو گشتم..دنبال یه چیزی بودم که باهاش حالشو بگیرم که بهترین چیز ممکن گیرم اومد.

چشمام از این گشاد تر نمیشد.دهنمم داشت جر میخورد.حتی قبل اینکه از خنده بترکم چشمام از فشار پراشک شده بود.

سریع یه عکس از اون شی گرفتم و تو پوشه مخفیم سیو کردم که اگه جیمین سعی کرد پاکش کنه نتونه.

همونجور که کیفشو میبستمو میزاشتم سرجاش دیگه نتونستم خندمو کنترل کنم‌.اشکام از خنده رو صورتم میریخت و رو زمین استخر افتاده بودم.

بعضیا داشنن نگاهم میکردن ولی برام مهم نبود چون قیافه جیمین وقتی اون عکسو ببینه با هیچی قابل مقایسه نبود.

بعضیا داشنن نگاهم میکردن ولی برام مهم نبود چون قیافه جیمین وقتی اون عکسو ببینه با هیچی قابل مقایسه نبود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"جئون گوک....خوبی؟؟"
یه جیمین اتشی دیدم که به سمتم میدوئه.
همینجور که بلند میشدم و اشکامو پاک میکردم براش دست تکون دادم.

_خوبم...خوبم
درحالی که سعی میکردم فقط لبخند بزنم و جر نخورم گفتم.

"نگران شدم."
یجوری نگاهم میکرد.

منم فقط خندیدم.

_خب تو قراره واقعااااااا نگران بشی وقتی بفهمی چی گیر اوردم.

درحالی که سعی میکردم دوباره از خنده نترکم گفتم.

"راجع به چی حرف میزنی؟"
جیمین با گیجی ازم پرسید.

طوفانی که میخواست گلومو پاره کنه رو قورت دادم و فقط سه کلمه گفتم....

_کراش....سکس.....داستان

درحالی که سعی میکردم پوکر فیس باشم گفتم.

ولی جیمین سریعااااا قرمز شد.از عصبانیت نه خجالت.

"جئوووووون جونگکووووووک تو فااااکررررر لعنتیییییی!!!"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"جئوووووون جونگکووووووک تو فااااکررررر لعنتیییییی!!!"

اون صدای سوت و قدمایی که به سمتمون میومدنو نادیده گرفت درواقع چون داشتیم شدیدا دعوا میکردیم.

البته تا وقتی که اونا شروع به حرف زدن کردن.....
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
خب به نظرتون چی تو کیف جیمین بود؟راستش نویسنده مشخص نکرده بود چیه منم تو کامنتا ازش پرسیدم😐پس خودم احتمالا تو داستان بهش اشاره کنم یا همینجوری بگم؟🤔🤔شما حدس بزنید ولی😂😂
مرسی که ووت میدید 💜💜

Life guard;غریق نجاتWhere stories live. Discover now