یک هفته بعد.
"خبرتون برید یه قبرستون دیگه،کاپل چنددددش.
جیمین با چندشی گفت و دهنشو برامون کج کرد.
خودمو بیشتر تو بعل تهیونگ جا دادمو بهش زبون درازی کردم.
بهش برخورد و با بیگلش منو زد.
☆☆بیگل تقریبا همون دوناته☆☆
اومدم از جام بلند شم ولی تهیونگ نزاشت و منو محکم روی پاش برگردوند.
_اززززت بدم میاد.
رو به جیمین داد زدم و جامو تو بغل تهیونگ محکم کردم.جیمین و تهیونگ بهم خندیدن.
چشمامو چرخوندم و سرمو روی میز کوبیدم و برای تصمیمای زندگیم تاسف خوردم.
_اه بیخیال من میرم سفارش بدم.
تهیونگ سرشو در تاییدم تکون داد.سمت پیشخوان رفتم و نوشیدنیمو سفارش دادم.
بعد از سفارش توی صف وایسادم تا نوبتم بشه،تا اینکه یه چهره نااشنا نزدیکم شد.راستش کیوت بود.موهای فر قهوه ای روشن داشت،لبخند بزرگ دندونی و یه بدن ورزیده.
ولی از تهیونگ کیوت تر نبود.
_میتونم کمکت کنم؟
=بله میتونی.
خم شد و توی گوشم زمزمه کرد.
=میتونی به این دیک کمک کنی.گفتش و بعد دستمو گرفت و به سمت همون ناحیه برد.
از چندش بدنم جمع شد و فورا دستمو کشیدم.
_ببخشید ولی من دوست پسر دارم.
یه قدم کوچک به عقب برداشتم.=مطمئنم من میتونم حس بهتری بهت بدم.
با لحن تحریک امیز و چندشی گفت.چشمامو چرخوندم و قهوه مو که حاضر شده بود برداشتم.
_یکی دیگه رو پیدا کن سوییتی.
به سمت میزمون راه افتادم.
کنار تهیونگ نشستم و اروم قهوه مو خوردم.
چیزی که متوجهش نشده بودم این بود که جیمین ،تهیونگ و یونگی شوکه بهم نگاه میکردن.راستش اصلا نفهمیدم یونگی کی اومده بود.
_هاااان؟؟
+اون کی بود؟؟
_کی،کی بود؟؟
+خودتو نزن به اون راه جئون فاکینگ جونگکوک!!
دستاشو مشت کرده بود و محکم فشار میداد و مشخص بود عصبیه.
اطرافو نگاه کردم تا منظورشو بفهمم و همون پسره رو دیدم که بهم چشمک میزنه.
میتونستم حس کنم تنش داره بیشتر میشه.
_من نمیشناسمش.
اروم گفتم.+نمیشناسییییش؟؟پس چرا یجوری بودید که انگار بیشتر از دوستید؟؟
_باورم نداری؟؟
بعد از چیزی که دیدم به نظر قابل اعتماد نمیای.+چرا باید داشته باشم؟
_چطور جرات میکنی؟ اون داشت باهام لاس میزد ولی من ردش کردم.
+به نظر نمیومد چون داشتی دیکشو لمس میکردی.
بلند شدم و تو سکوت اونجارو ترک کردم.میز قهوه ام روی میز موند.
در کافه رو محکم بستم و با عصبانیت به سمت خونه رفتم.
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
این پارت کوتاه بود ولی میدونید دست من نیست دیگه😂
ممنون که ارزش قائل میشید و ووت میدید💜اگر پارت های قبلم ندادید لطفا بدید.
YOU ARE READING
Life guard;غریق نجات
Fanfiction[completed]کامل شده Translated جونگکوک هر دوشنبه و پنج شنبه میره استخر تا تهیونگو ببینه؛غریق نجات هات اونجا🔥 کاپل:ویکوک،سوپمین ژانر:فلاف،اسمات،تریسام،طنز وضعیت:کامل شده This amazing work belongs to: @INTERNATIONAL_ARMY_ 🖤💜 🥇romance 🥇فلاف