forgiven;بخشیده شده🤝

1.4K 294 49
                                    


تهیونگ دنبالم نیومد.معلومه که نمیاد.

کثافت اشغال عوضی مریض روانیییی حیوون میخواد غرور نداشتشو حفظ کنه.

تا دو روز حرف نزدیم.
قطعا من اول عذرخواهی نمیکنم ،مقصر که من نیستم.

تا اینکه جلوی درخونم درحال در زدن بود.

اون شکلات،گل و فیلم موردعلاقمو گرفته بود ولی وا ندادم.هنوز زودبود.

هنوز زودبود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با صورت پوکر درو باز کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با صورت پوکر درو باز کردم.

_چیه؟؟؟؟اومدی تهمتای بیشتر بهم بزنی؟؟

با طعنه پرسیدم و دستامو به سینه زدم.

چشم غره نرفت و غر نزد.نه.دقیقا برعکسش...بهم لبخند زد.

+میشه داخل صحبت کنیم؟

اون پرسید و من با پرای ریخته سرمو تکون دادم وبا صورت مشکوک داخل راهش دادم.

_خب...برای چی اینجایی؟؟

+میدونی چرا اینجام جونگکوک.

_خب مشخصه نمیدونم چون بهم نگفتی.

+جونگکوک!

_تهیونگ!

+اوووووووووم.خیلی خب.
گفت و وسایل دستشو روی میز گزاشت.

+اومدم که ازت عذربخوام.

_برای چی؟؟

+جونگکوک!

_تهیونگ!

+اوکی اوکی.من اومدم که بخاطر اینکه بهت تهمت زدم که داشتی کاری با کسی میکردی ،ازت عذرخواهی کنم.

_و؟؟؟

+و؟؟؟ و مونده؟؟

_فکر میکردم اومدی عذرخواهی بکنی،پس بکن.

جوابشو دادم و مستقیم بهش زل زدم.

+و متاسفم که به وفاداریت نسبت به خودم اعتماد نداشتم.

_بینگووووو!!

_دلیل اینکه انقدر ناراحت بودم این نبود که بهم تهت زدی،این بود که انقدر بهم اعتماد نداری که بدونی هرگز همچین کاریو نمیکنم.

با عصبانیت گفتم و جعبه شکلاتو باز کردم و شروع به خوردن کردم.

+ببخشید بیبی،قول میدم تو آینده همچین اتفاقی نمیفته.

تهیونگ گفت و منو توی بغلش کشید.

گونمو بوسید و من لبخند زدم.

_همه چیز بخشیده شد.

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
خب این فیک داره نفسای اخرشو میکشه
اخرین ووت هارو بدید پس😂💜💜

Life guard;غریق نجاتWhere stories live. Discover now