tent;خیمه⛺

1.8K 365 63
                                    

دوشنبه

_تهیونگ دیگه داره خیلی عوضی بازی درمیاره.

به جایگاه تهیونگ نگاه کردم و دیدم مثل قبل بهم زل زده.

سریع نگاهمو دزدیم تا دوباره رنگ عوض نکردم.

"خب....حداقل بهت توجه میکنه!هوسوک و یونگی هنوزم منو نادیده میگیرن.هردفعه که بهشون سلام میکنم یا دست تکون میدم سرشونو برمیگردونن،از اونجایی که تابلو بود باهام حال نمیکنن منم دیگه تمومش کردم."

جیمین با اه گفت.

بغلش کردم و زدم پشتش.

_عیب نداره.فاک به هردوشون.

بهش گفتم و لبخند خرگوشیمو بهش هدیه دادم.

"فاک بهشون."اروم زمزمه کرد و اونم بهم لبخند زد.

بعد کل صورتش تغییر کرد.حالا یه پوزخند مطمئن روی صورتش بود و منو به سمت خودش کشید،بغل گوشم زمزمه کرد....

"دارن اینجارو نگاه میکنم یجوری رفتار کن انگار باهم قرار میزاریم."

اون گفت و من با تکون دادن سرم پیشنهادشو قبول کردم.یه شرایط برد برده اگه منم باهاش همکاری کنم.

اومدم یکم بکشم عقب که بازومو محکم چسبید و نزاشت تکون بخورم.

لاله گوشمو مکید که طبق معمول سرخ شدم.

"امشب قراره بددددد بفاک بری."

با خنده به عقب هلم داد.

"ااااه بسه.خیلی ناجور بود."

بازم خندید.

پشتمو نگاه کردم...تهیونگ داشت به چشماش به جسمین فحش میداد ولی یهو برگشت سمت من.

آب دهنمو قورت دادم ‌ و اونو تماشا کردم که از جایگاهش بلند شد و بهم اشاره زد که دنبالش برم.

منم مثل اون وایسادم،که جیمین یه اسپنکم کرد.

"برو بگیرش تایگر"
جیمین با شوخی  غرید.

قبل اینکه برم یه لگد تو شکمش زدم ،صدای نالشو همونجور که دنبال تهیونگ میرفتم شنیدم.

در اتاق کارکنان رو باز کرد و من تو سکوت وارد شدم.

چراغارو روشن کرد،کرکره هارو بست و درو قفل کرد.

میدونستم که به خوبی و خوشی از اون اتاق بیرون نمیرم.

بعدش برگشت سمت من و اروم از پایین تا بالامو چک کرد.
وقتی به صورتم رسید قطعا میتونست ببینه رنگ لبو شدم.

به سمتم حرکت کرد و بدنمو زیر خودش گیرانداخت.

+چرا تو و جیمین اون بیرون اونقدر بهم نزدیک بودین؟؟هااااان؟؟؟؟

Life guard;غریق نجاتWhere stories live. Discover now