[completed]کامل شده
Translated
جونگکوک هر دوشنبه و پنج شنبه میره استخر تا تهیونگو ببینه؛غریق نجات هات اونجا🔥
کاپل:ویکوک،سوپمین
ژانر:فلاف،اسمات،تریسام،طنز
وضعیت:کامل شده
This amazing work belongs to:
@INTERNATIONAL_ARMY_
🖤💜
🥇romance
🥇فلاف
خب.... نتیجه حرفش این بود که چشمام و دهنم تا اخرین درجه ممکن گشاد شدن و حس میکردم صورتم اتش گرفته.
_مرسی؟؟؟
فقط یه چیزی پروندم چون مغزم خاموش بود.
به حس و حال عجیبم خندید ولی بعد یهو صورتش جدی شد.
+وقتی گفتم برات گوشی جدید میخرم شوخی نکردم جونگکوک.
بعدش از توی جیبش یه جعبه ایفون اکبند دراورد.
خب پرام ریخت.اون قطعا گرون بود.
ازش گرفتم و با شیفتگی بهش نگاه کردم.
_ن..نمیتونم اینو قبول کنم....این..این خیلی زیادیه.
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
گفتمو گوشیو به سمتش هل دادم.
اون اه کشید بعد سرشو گزاشت روی کف دست چپش که روی میز بود.
+ببین تو میتونی اینو قبول کنی و برای جبرانش شام باهام بیای بیرون. با لحن سنگین و محکم گفت.جوری که یه پیشنهاد به نظر نمیومد.
به گستاخی که تو چشماش بود خندیدم.
_باشه قبول میکنم بعدم برای جبرانش باهات میام بیرون.
حس میکردم گونه هام یه گرگرفتگی خفیف دارن.
خندید و اون لبخند معرکه مستطیلیش ظاهر شد.
+عالیه.ساعت و روزو وقتی گوشی جدیدتو روشن کردی برات میفرستم.
سرمو با گیجی تکون دادم.
+جیمین شمارمو داره.
با یه پوزخند که نشون میداد از دستپاچگیم لذت میبره گفت.
همونجور که بلند میشدم دوباره قرمز شدم.فقط میخواستم برم تا بیشتر از این جلوش ابروریزی نکردم .
_خب.....بعدا میبینمت.
منتظر جوابش نموندم و خودمو تقریبا از مغازه پرت کردم بیرون. ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
بعدم اینکه عذرمیخوام امروز دیر اپ کردم فردا یه ارائه مهم دارم و هنوزم تموم نشده کاراش ولی سعی میکنم بازم اپ کنم😘😘😘 مرسی برای همه چی هم ووت ها هم اد هاتون💕💕