meeting pt2;قرار ملاقات۲☕

1.9K 394 28
                                    

چهارشنبه
+میدونستی با موهای خیس خیلی هات میشی؟؟

خب....
نتیجه حرفش این بود که چشمام و دهنم تا اخرین درجه ممکن گشاد شدن و حس میکردم صورتم اتش گرفته.

_مرسی؟؟؟

فقط یه چیزی پروندم چون مغزم خاموش بود.

به حس و حال عجیبم خندید ولی بعد یهو صورتش جدی شد.

+وقتی گفتم برات گوشی جدید میخرم شوخی نکردم جونگکوک.

بعدش از توی جیبش یه جعبه ایفون اکبند دراورد.

خب پرام ریخت.اون قطعا گرون بود.

ازش گرفتم و با شیفتگی بهش نگاه کردم.

_ن..نمیتونم اینو قبول کنم....این..این خیلی زیادیه.

گفتمو گوشیو به سمتش هل دادم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

گفتمو گوشیو به سمتش هل دادم.

اون اه کشید بعد سرشو گزاشت روی کف دست چپش که روی میز بود.

+ببین تو میتونی اینو قبول کنی و برای جبرانش شام باهام بیای بیرون.
با لحن سنگین و محکم گفت.جوری که یه پیشنهاد به نظر نمیومد.

به گستاخی  که تو چشماش بود خندیدم.

_باشه قبول میکنم بعدم برای جبرانش باهات میام بیرون.

حس میکردم گونه هام یه گرگرفتگی خفیف دارن.

خندید و اون لبخند معرکه مستطیلیش ظاهر شد.

+عالیه.ساعت و روزو وقتی گوشی جدیدتو روشن کردی برات میفرستم.

سرمو با گیجی تکون دادم.

+جیمین شمارمو داره.

با یه پوزخند که نشون میداد از دستپاچگیم لذت میبره گفت.

همونجور که بلند میشدم دوباره قرمز شدم.فقط میخواستم برم تا بیشتر از این جلوش ابروریزی نکردم .

_خب.....بعدا میبینمت.

منتظر جوابش نموندم و خودمو تقریبا از مغازه پرت کردم بیرون.
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

بعدم اینکه عذرمیخوام امروز دیر اپ کردم فردا یه ارائه مهم دارم و هنوزم تموم نشده کاراش ولی سعی میکنم بازم اپ کنم😘😘😘
مرسی برای همه چی هم ووت ها هم اد هاتون💕💕

Life guard;غریق نجاتDonde viven las historias. Descúbrelo ahora