embarrasssment:خجالت😳

1.8K 377 49
                                    

پنج شنبه

_پرااااااااااام.این هات ترین چیزی بود که ممکن بود برام اتفاق بیفته.
رو به جیمین زمزمه کردم و خودمو با دستم باد میزدم که گرگرفتگیم اروم بشه.

شستشو بهم نشون داد و با سرش به  پشت سرم اشاره کرد و پوزخند زد.

با گونه های قرمزم و چرخیدم که تهیونگو ببینم که با یه حالت شگفت زده بهم نگاه میکنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با گونه های قرمزم و چرخیدم که تهیونگو ببینم که با یه حالت شگفت زده بهم نگاه میکنه.

همونجور که بهش زل زده بودم اروم به جیمین گفتم:
_فکر میکنی صدامو شنید؟؟؟

+قطعا شنیدم بیبی بوی.

گیج شده به جیمین نگاه کردم.این صداش این ریختی نبود که.....چه سکسی شده...

یکم طول کشید تا بفهمم و چشمام گشاد بشه اون موقع بود که صدای خنده تهیونگو شنیدم.

یکم طول کشید تا بفهمم و چشمام گشاد بشه اون موقع بود که صدای خنده تهیونگو شنیدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خب فکر کنم دیگه کبود شدم،چون از قبل قرمز بودم فکر نکنم بیشتر از اون ممکن باشه.

_خب....ریدم.....

با شرم خااااالص زیرلب گفتم.

+چه حرفای زشتی از لبای به این خوشگلی بیرون میاد.

گفتش و بعد  مثل گرسنه ها به لبام نگاه کرد.

من قرمز....نه کبود....نه سیاه.....شدم.در هرصورت داشتم بیهوش میشدم،خم شدم وسایلمو برداشتمو از اونجا بیرون زدم،عمرا دلم نمیخواست اونجا باشم.

ولی خب.... بدون شنیدن سوت زدن و نظر دادن یهویی تهیونگ راجع به باسنم نمیشد رفت.
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
سلام سلام
مرسی از همگی برای حمایت هاتون واقعا ممنونم💜💜
با این پارت کوتاه کنار بیاید تا فردا عصر بازم اپ میکنم.اندازه پارتا با نویسنده س من بی تقصیرم😂

Life guard;غریق نجاتWhere stories live. Discover now