دوشنبه
_جیمین اگه برام شیرموز نخری اون عکسارو پخش میکنم.
همونجور که گوشیمو براش تکون میدادم با یه لحن تهدید کننده بهش گفتم.سعی کرد گوشیو ازم بگیره ولی جاخالی دادمو گوشیو گرفتم بالای سرم و خندیدم.
_عا..عا..عا
با یه لبخند ادامه دادم_شیییییررررررر موووووزززز
هوفی کشید و رفت سمت بوفه خوراکیا.
منم همونجا وایسادمو اونو نگاه کردم که با صندوق دار حرف میزنه.
بعد یهویی گوشیم از توی مشتم دراومد.
برگشتم و تهیونگو دیدم که گوشیمو بالای آب تکون میده.
_نباید سر شیفتت باشی؟؟
گیج شده پرسیدم و اروم به سمت جایی که گوشیم بود حرکت کردم.
+وقت استراحتمه..
_میشه موبایلمو پس بدی؟؟
اینو گفتم سعی کردم لکنت نداشته باشم چون اون نگاهش به بدنم میخ شده بود.+نه.
چشمام گشاد شدن.
_چی؟؟؟میدونی چقدر پولشه؟؟؟
با ترس گفتم چون الان فقط با دوتا انگشتش گوشیمو نگه داشته بود.+نه.ولی برام مهم نیست.
با یه پوزخند جوابمو داد.وقتی به اندازه کافی بهش نزدیک شدم سعی کردم گوشیو پس بگیرم و همون موقع بود که...
اون یهو ولش کرد.تقریبا فریاد کشیدم و به سمت گوشیم شیرجه رفتم.
با یه دستم درست قبل اینکه تو اب بیفته گرفتمش.
از روی اسودگی اه کشیدم.
+میدونی....از اینجا یه ویو خفن از باسنت دارم.
مثل فنر از جام پریدم و بلند شدم و با دستم باسنمو گرفتم.با لحن سوالی جوابشو دادم و همونجور که عقب عقب میرفتم برگشتم سرجای قبلم.
_اوکی...بای؟؟؟
به خجالت زدگیم خندید و رفت.
"هی شیرموز کوفتیتو اوردم.حالا اون عکسارو پاک کن."
جیمین با هوفی گفتو شیرموزو تقریبا تو بغلم پرتاب کرد.انقدر تو حال خودم نبودم که فقط سرمو تکون دادم و همونجور که وایساده بودم عکسارو پاک کردم .درحالی که نگاهم به جایی بود که من و تهیونگ وایساده بودیم و داشتم مرور میکردم چه اتفاق لعنتی افتاد.
"از زمین به جونگکوک!!"جیمین همونجور که دستشو جلوی صورتم تکون میداد گفت.
پلک زدمو به سمت وسایلم رفتم،همونجور که اروم شیرموزمو میخوردم تهیونگو برای بقیه شیفتش تماشا کردم.
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
ووت یادتون نره😚💜
بله مثل همیشه عکس کاور پارت🤤🤤😂😂
YOU ARE READING
Life guard;غریق نجات
Fanfiction[completed]کامل شده Translated جونگکوک هر دوشنبه و پنج شنبه میره استخر تا تهیونگو ببینه؛غریق نجات هات اونجا🔥 کاپل:ویکوک،سوپمین ژانر:فلاف،اسمات،تریسام،طنز وضعیت:کامل شده This amazing work belongs to: @INTERNATIONAL_ARMY_ 🖤💜 🥇romance 🥇فلاف