~ Gay Lover

1.5K 506 53
                                    

معشوقه ی همجنسگرا

جوابی که جنی بهم داد ، مو به تنم سیخ کرد:
"به برادر دو قلوم و معشوقه ی هم جنسش فکر میکنم!"

آب دهانم رو قورت دادم و کمی صاف تر نشستم:
"بله؟!"

جام شامپاینش رو برای دومین بار پُر کرد و با لحنِ دلخور و کلافه ای جواب داد:
"اون فکر میکنه من نمیدونم... ولی من فقط میخوام صبر کنم و ببینم خودش کِی تصمیم بگیره اون رازِ بزرگش رو باهام در میون بگذاره!"

بهترین راه همین بود که خودم رو از همه چیز بی خبر نشون بدم! پس چند بار پلک زدم:
"من...متوجه منظورتون نمیشم!"

به صندلیش تکیه داد و خیره به آب استخر ، گفت:
"کیم تهیونگ! مردِ درجه هفتی که دلِ پاک و معصومِ برادرم رو اسیرِ خودش کرده!"

دستم رو جلوی دهانم گرفتم و سعی کردم متعجب به نظر برسم:
"یا ایلیای بزرگ!"

جئون جنی با آرامشِ عجیبی ادامه داد:
"دقیق نمیدونم از کِی شروع شده... ولی من بیشتر از یک ساله که از رابطه شون خبر دارم و جونگکوک هنوز اونقدر من رو محرمِ خودش ندونسته که این راز بزرگش رو بهم بگه!"

دستم رو به آرومی پایین اوردم و گفتم:
"آزردگیِ شما از اینه که اون به همجنسش علاقه داره؟ یا از این که اون مرد از درجه ی پایین تریه؟"

ابروهاش رو بالا انداخت و بدون اینکه چشم هاش رو از روبه‌روش بگیره ، با سردی گفت:
"هیچ کدوم! اون برای انتخاب کردنِ معشوقه ش مختاره! و من به خودم اجازه ی دخالت نمیدم! ناراحتی و آزردگیِ من از اینه که...."

نگاهش به سمتم برگشت و چشم های جدی و تیره اش به چشم های به ظاهر متعجبم دوخته شد:
"چرا رازش رو توی اولین دیدار به غریبه ای مثل شما گفت ، ولی هنوز از من پنهانش میکنه!؟"

در لحظه فهمیدم اون دختر ، تیزتر و باهوش تر از چیزی بود که بتونم با نقش بازی کردن ، خودم رو بی خبر نشون بدم!

سرم رو خجالت زده پایین انداختم. چی میتونستم برای دفاع از خودم بگم؟
اگه جونگکوک حضور در جنگ رقص های شبانه ش رو هم از خواهرش پنهان کرده بود ، چی؟
نباید بیشتر از این سوتی میدادم...

با صدای ضعیف و شرمنده ای گفتم:
"راستش من... جونگکوک-شی و تهیونگ-شی رو ناخواسته هنگامِ معاشقه دیدم! و... اون یجورهایی مجبور شد حقیقت رو درباره ی خودشون بهم بگه و از من خواهش کنه تا رازش رو نگه دارم."

حرفم یجورایی هم حقیقت و بود و هم دروغ!
پس خیلی احساسِ گناه نکردم...
و جنی هم تقریبا اون رو باور کرده بود.

با سر تایید کرد و دوباره به استخر چشم دوخت:
"شما انسانِ شریفی به نظر میرسید... و من از اینکه رازش رو از من پنهان کردید دلخور نیستم."

the Princess :::... ✔ Where stories live. Discover now