~ Castle at 2nd sight

1.5K 537 162
                                    

🚨لطفا بخوونید!
در واقع پارتِ قبلی هرگز توی فیکشن وجود نداشت و من فقط به خاطر برطرف کردن سوالهای ذهنیتون درباره ی تاریخ کشور، درجه بندی ها، نحوه ی بخش بندیِ کشور و طبقات اجتماعی نوشتمش.

پس اگه هنوز مسئله ای هست که براتون مِه آلوده، راحت باشید و بپرسیدش. من شخصا سعی میکنم در حالی که جلوی اسپویل شدن رو بگیرم، بهتون جواب بدم... هر چند واقعا ممنون میشم که اگه هر کدوم از ریدرها، سوال های دیگری رو دیدند و فکر کردند که جوابش رو میدونند، بهشون جواب بدند.

چون متاسفانه روز و شبم شلوغ تر از چیزیه که به نظر میاد و شما با گفتن جوابهای ذهنیتون، در نهایت یا درست گفتید و بخش قابل توجهی از شلوغی های زندگیِ من رو کم کردید... و حتی اگه اشتباه باشه هم من درستش رو میگم و اونجوری خطای کوچیکِ ذهنِ شما هم برطرف میشه...♥

حالا که خووندیدش، با خیال راحت بریم برای بقیه ی داستانِ دخترکم، فیکشن شاهدخت:
~°~°~°~

قصر در دومین نگاه

چیزی از تموم شدنِ حرفم نگذشته بود و خانم پاتس هنوز قصد داشت نفسی بگیره تا تدریسش رو ادامه بده ، اما این دخترِ درجه سه ی مغرور و مشهور بود که زودتر از هر کس لب باز کرد:

"البته که درجه بندیِ مردم کارِ درستی بود! هیچ شکی در این نیست. کسی باید این جمعیتِ شلوغ و به هم ریخته رو مرتب میکرد و هر نفر رو سر جای خودش و در جایگاهی که بهش تعلق داشت مینشوند! و شاه ایلیا این کار رو به بهترین نحو انجام دادند!"

و البته که من نتونستم ساکت بمونم:
"تو درجه سه ای... مگه نه؟"

اون یک ابروی نازکش رو بالا انداخت و جواب داد:
"فکر میکردم مطلع باشی که نباید اینجا از درجاتِ قبلیمون استفاده کنیم!"

لحنم مملو از اعتماد به نفس بود:
"درجاتِ قبلی؟"

"البته! درجاتِ قبلی! اون درجه ها پشتِ سرِ ماست. از لحظه ای که برای رقابتِ انتخاب به اینجا اومدم ، اون درجه به درجه ی گذشته ی من تبدیل شد!"

"یعنی به همین زودی خودت رو از خاندانِ سلطنتی و درجه ی یک میدونی؟"

و اون پوزخند زد:
"به هر حال تبدیل شدنِ من به یک درجه یک امکانیه که وجود داره!"

"من فکر میکردم گفتی ایلیا شاه همه رو به درستی توی درجه و جایگاهی که بهش تعلق دارند نشونده! پس چطور تو اینقدر سریع درجه ی گذشته ی خودت رو فراموش کردی و مسخِ زرق و برقِ درجه ی یک شدی؟"

سینه ش رو با حرص از هوا پر کرد و نگاه تیزی که قبلا سعی داشت از چهره م بگیردش رو درست به چشم هام دوخت:
"تو با من مشکلی داری؟"

the Princess :::... ✔ Where stories live. Discover now