𝑴𝒖𝒕𝒖𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆

2.7K 272 51
                                    

ᴊɪᴍɪɴ

امروز روز نامزدی خواهرم و عشقمه
اون بدون اینکه بدونه من چه زجری میکشم عاشق خواهرم شده
عشقی همیشه فکر میکنه من مثل برادر دوستش دارم
عشقی که همیشه شاهد خوشگذرونیش با بقیه بودم
عشقی که رو شونه من اشک می‌ریخت چون عشقش دوسش نداشت
عشقی که بار ها اعترافاش به خواهرم شنیدم
عشقی که نمیدونه با یه لبخندش باهام چیکار میکنه
عشقی که دوستم نداره

اون جئون جونگکوک اصلا نمیدونه من با عنوان یه مرد دوستش دارم نه یه هیونگ
میدونی بدترین قسمت کجاست ؟
اینکه تمام دوستام فکر میکنن این عشق یه هوسه
مگه من چیکار کردم ؟ هوم ؟
جز اینکه عاشق شدم کار غلطی کردم ؟
اونا به این عشق میگن هوس ! به عشقی که هنوز بعد 15 سال هنوز ادامه داره

خدا میدونه هر بار که با چشمای گریون دیدمش غوغای تو قلبم درست شد نفسم برید
اما وقتی لبای خندونش میدیدم انگار دوباره متولد شدم

خسته شدم از دنیا و آدماش
به هر دری زدم بسته بود

مگه من چی از خواهرم کم داشتم ؟
خون اون رنگین تر بود ؟
یا خون من کثیف بود ؟

اینکه عاشق یه پسر شدم تقصیر منه ؟
خدا میدونه هرکاری کردم که فراموش کنم نشد
شاید یه مدت نمیدیمش قلبم آروم بود اما حتی اسمش هم قلبم به لرزه در می آورد

اونی که الان لباش رو لباشه خواهره دوقلو منه
درست شبیه من بدون هیچ تفاوت اما اون خواهرمو انتخاب کرد !

باختم به این زندگی باختم لحظه ایی که دست تو دست خواهرم اومد داخل خونه با لبی خندون گفت من و داهیون همدیگه رو دوست داریم همون لحظه زندگیم باختم جوری قلبم شکست که دیگ مثل قلب نشد

دستی رو شونه ام احساس کردم برگشت سمت صاحب دست با مادرم روبه رو شدم

مامان با لبخند : یاااا پارک جیمین نامزدی خواهرته چرااا اینجا غمبرک زدی ؟

دوست داشتم داد بزنم بگم چون عشقم داره با خواهرم نامزد میکنه و منه احمق چیکار میکنم جز غمبرک زدن ؟
میتونم برم اون توو نامزدی خواهرم بهم بزنم ؟

مجبورانه لبخند زدم : عااا هیچی دلم برای داهیون تنگ میشه

مادرم با خنده : نگاش کن یجور میگه انگار خواهرش میخواد بره آمریکا دیگه نیاد اون فقط سه تا کوچه فاصله داره عزیزم حالا پاشو بریم داخل ببین خواهرت چه خوشگل شده

با لبخند تلخی پشت سرم راه افتادم به سمت سالن
سالنی که تنفس ازم میگرفت
سالنی که قراره عشقم با خواهرم نامزد کنه
سالنی که جز عذاب برام هیچ حسی به همرا نداره

وارد سالن شدیم چشمام ناخودآگاه دنبالش گشتن
کناره خواهرم بود هم چشماش می‌خندید هم لباش
خیلی خوشحال بود

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now