𝙼𝚞𝚝𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎

973 186 34
                                    

حال
Jimin

با درد سرم چشمام باز کردم

کجام ؟
چیشده ؟

با دیدن جین هیونگ بالا سرم اتفاقا بهم یادآور شد
اون هیچ وقت منو دوست نداشت
هیچ وقت

چشمم خورد به سونگ با بی‌حالی اسمش زمزمه کردم

با لبخندم اومد کنارم دستمو گرفت : خوبی ؟

یهو یونگی هیونگ اومد سمتم : جیمین خوبی چی شده تو رو ؟

با بی‌حالی گفتم : هیچی نیست هیونگ

نامجون هیونگ با اخم گفت : کف دستشویی کلا خونی عه هیچی نیست هیونگ ؟

با لبخند گفتم : هیچی نیست بخدا هیونگ فقط یکم فشار زیاد روم بود :)

جین هیونگ با اخم گفت : خون بالا آوردن هیچی نیست ؟

با تلخندی گفتم : آره هیچی نیست ببخشید نگران‌ کردم تون

هوسوک هیونگ با لبخند اومد کنارم و گفت : فدا سرت موچی تو فقط خوب باش منم این نره غولا میبرم تو استراحت کن باشه موچی ؟

آروم سرمو به معنی باشه تکون دادم

دونه دونه بغلم کردن و بالاخره رفتن
وقتی حالم بد بود همتون خندید و رد شدین حتی وقتی توی حال بدتون بودمم به سادگیم خندیدن
کلا آدمای مسخره ای دورمونن

چشمم خورد به سونگ آروم به حرف اومدم : نمیدونم چجوری از تشکر کنم تو خیلی منو کمک کردی واقعا نمیدونم چجوری جبران کنم واقعا ممنونم ازت

سونگ با بغض گفت : میدونی جیمین تو خیلی شبیه خواهرمی مخصوصا چشمات اون مثل تو خیلی شکسته بود اونم عاشق یکی بود اما اون بهش رسید و باهاش ازدواج کرد یه روز رفتم خونش

با گریه شدید ادامه داد : خ..خود...خو..خودکش...خودکشی...کرد...

سمتش رفتم بغلش کردم بلند بلند گریه میکرد

باگریه ادامه داد : ا...او....اون...اون...خو...خوو...خودش....ا.....اعد.....اعدام...کرد...

بغلش کردم آروم کمرش نوازش کردم

با لبخند گفتم : عشق در نهایت جوخه ی اعدامی هست که کسی که دوسش داری صندلی از زیر پاهات میکشه

با شوک سرش آورد بالا و گفت : تو که نمیخوایی

قبل از اینکه بزارم حرفش کامل شه خودم به حرف اومدم : نه میدونی سونگ بعد از یه مدت طولانى فهميدن اينكه هيچ فرقى با بقيه واسش نداری مثل يه سيلى ميمونه كه ساعت 4 صبح تو اوج خواب بهت ميزنن اون دقیقا هیچ حسی بهم نداره هیچ حسی !

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt