𝕄𝕦𝕥𝕦𝕒𝕝 𝕝𝕠𝕧𝕖

1.2K 197 43
                                    

هونگ سو با اخم پرسید : از کی خون بالا میاری

با بیخیالی گفتم: نمیدونم!

هونگ سو با اخم و جدیت پرسید : میدونی این میتونه خطرناک باشه جیمین!

با تلخندی برگشتم سمتش : من چیزی برای از دست دادن ندارم اگه حتی بمیرم هم ترسی ندارم !

سو با اخم پرسید : نمیخوایی ازش دل بکنی ؟

با غم گفتم : دل کندن از دوست داشتن کسی که هیچوقت نداشتیش درست مثل چشیدن مرگه قبل از اینکه برات اتفاق بی افته !

سو با قیافه متفکری : پس چجوری میخوایی ادامه بدی ؟

چشم هامو بستم و نفسی کشیدم با بدبختی نالیدم "نمیدونم "

سو با تلخندی گفت : میدونی جیم هیچکس نیست دقیقا هیچکس و تو خیلی دیر میفهمی که برای هیچکس عمر تو تلف کردی !

با بغض گفتم : میدونی سو انتظار سخته فراموش کردن هم سخته اما اینکه ندونی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تره و سخت از همه چی اینه که تموم حرفای نگفته تو دلت تبدیل بشه به بغضی که حتی نتونی قورتش بدی نه بتونی اشکش کنی مجبوری انقدر تو گلوت نگهش داری که قلبت تیر بکشه !

سو با ناراحتی گفت : واقعا نمیدونم چی بگم

قبل از اینکه ادامه هونگ سو ادامه حرفشو بزنه صدای گوشی جیمین بلند شد !

جیمین با دستاش اشکاش پاک کرد و گوشیش جواب داد
_بله ؟
با گریه + جیمین خواهرت با ماشین تصادف کرده بیا بیمارستان آسان

و قطع کرد بدون اینکه حال من براش مهم باشه
بدون اینکه براش مهم باشه منم داخل همون بیمارستان کوفتی ام
میدونی یه سری چیزا هیچ وقت عادی نمیشه
تو همه فیلما میگن برای کاراکتر عادی شده اما فاک برای کدوم آدمی اهمیت ندادن خانوادش عادی شده مگه میشه ؟
میگن عشق مادر به بچه اش یکی قشنگ ترین عشق دنیاست پس کو ؟ چرا من نمیبینمش ! چرا من جز بی محلی چیزی ندیدم ؟
میگن چرخ روزگار میچرخه کو پس چرا 15 ساله نچرخیده ؟
یه مشت دروغ تحویل مردم میدن وگرنه تو واقعیت همچین چیزی وجود نداره !

با تکون خوردن چیزی جلو چشمام سرمو تکون دادم
سونگ بود

سونگ با نگرانی : جیمین کجایی سه ساعته دارم صدات میکنم کی بود چی شده ؟

با تلخندی : هیچکی خواهرم تصادف کرده و مامانم گفت برم بیمارستان اما من تو بیمارستانم بدون ذره ای اهمیت !

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now