ʍʊȶʊǟʟ ʟօʋɛ

774 172 69
                                    


Junkook

بعد از اینکه رستوران ترک کردم
به سمت موتورم رفتم و به سمت اداره گاز دادم
بعد از 20 دقیقه رسیدم
به محض که پام گذاشتم تو اداره ناکس اومد احترام گذاشت و گفت : رئیس قاتل پرونده 712 امروز خودکشی کرد

با اخم گفتم : همون قاتلی که شکارش دختره های دبیرستان Ford بود ؟

ناکس بله ای گفت

با اخم سمت دفترم راه افتادم

زنگ زدم به سهون و چان که بیان دفترم

نشستم رو صندلی پشت میز با اخم منتظر بودم
یعنی حتما یه چیزی پیدا می‌شد که برینه تو حاله خوبم

چان و سهون اومدن داخل

با اخم گفتم : چان تو مطمئن میشی قاتل پرونده 712 واقعا مرده و تو سهون طبق شواهد اون قاتل یه همدست داشته اونو میخوام و همین .

و بدون حرفی رفتن

پوووووووووووف چقدر سر اون پرونده بی خوابی کشیدم که حالا با خودکشی کردن تموم شه باید به سزای عمالش برسونمش

رفتم رو مبل اتاقم دراز کشیدم چشمام بستم و دستم رو چشمام گذاشتم

همین که چشمام سنگین شد صدای در اومد
با اخم نشستم و گفتم بیا تو

کای اومد تو
با تعجب نگاش کردم این اینجا چی میخواد

با اخم گفتم : کای سهون اینجا نیست و الان سر مأموریت عه

کای با تلخندی گفت : کوک تو خودت میدونی که من چقدر سر سهون حرف و بدبختی کشیدم بخاطرش حتی جلو خوانواد ام وایسادم اون موقعه میدونستم که اونم همون حسی که من بهش دارم داره اما الان نه

با اخم گفتم : منظورت چیه کای ؟

با لحن سردی گفت : اون بهم بی توجهی میکنه جواب تماسام نمیده خب شاید بگی خستس که بهت بی توجهی میکنه یا کار داره که جواب تماسات نمیده اما جونکوک وقتی میاد خونه یه کلمه هم باهام حرف نمیزنه حتی چند دفعه میخواست کتکم بزنه این سهون اون سهونی که من عاشقش شدم نی به همین دلیل اومدم پیشت

با تعجب گفتم : چه کمکی از من برمیاد؟

با بغض گفت : اگه دیگه دوستم نداره لازم به این کارا نیس فقط بهم بگه دیگه نمیخوامت اون موقعه میرم گم میشم طوری که هیچ چشمش بهم نیوفته من امشب با دوستام میرم بار گلدن امشب تصمیمش بگیره

با تعجب ابرو هام بالا انداختم و گفتم : چه مدته اینجوریه

با خنده ی تلخی گفت : الان 8 ماهه !

سر تکون دادم و گفتم : باشه امشب بار گلدن میبینمت اگه چیزی شد بدون من همیشه هستم باشه ؟

با تلخندی گفت : ممنون دیگه من میرم ببخشید مزاحم شدم

و رفت

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now