₥Ʉ₮Ʉ₳Ⱡ ⱠØVɆ

777 154 54
                                    

Jimin

وات د فاعک یعنی ما از اونا کارا کردیم ؟
پاکیم از دست دادم
دیگه پاک نیستم
تموم ؟

وایسا نباید دردی داشته باشم ؟
شاید دردی نداره
چند بار دادم که بدونم باید درد داشته باشه یا نه
بزار گوگل کنم
نگاهی به اطراف انداختم یهو با یه چشمای قرمز روبه رو شدم

از ترس دو متر پریدم هوا

با باسن داشتم میخوردم زمین که یهو دستی دور کمرم حس کردم

چشمام باز کردم با جونکوک اخمو روبه رو شدم

سوم شخص

جونکوک با اخم و صدای بم گفت : حواست کجاس ؟

اما با یه سیلی از طرف جیمین جوابش گرفت

جیمین با اخم گفت : مرتیکه عنتر بهم تجاووز کرده حالا روم دراز کشیده میگه حواست کجاس حواسم پیش عمته مردک از روم بلند شووووو

جونکوک برعکس صورتش برد جلو تر با پوزخند گفت : کی گفته من بهت تجاووز کردم ؟

جیمین با بهت گفت : چیییییی بهم تجاووز نکردی ؟

جونکوک با خنده گفت : باید میکردم ؟

جیمین با اخم گفت : آره باید میکردی

یکم که گذشت تازه جیمین متوجه حرفی که زد شد

جیمین با خجالت و گونه های رنگی گفت : عاممم چیزه

جونکوک که فقط یک سانت مونده بود به اون لبای صورتی برسه با لبخند گفت : چیزه ؟

جیمین با خجالت گفت : خب چیز ...... منظورم ....او..اون....چیز...نبود

جونکوک که حالا داشت گردن جیمین بو میکرد با لبخند گفت : کدوم چیز ؟

جیمین درحالی که از خجالت داشت آب میشد گفت : همون چیز دیگه

جیمین تازه متوجه سر جونکوک تو گردنش شد با اخم گفت : یااااااا مردک جات راحته سر منو شیره میمالی مرتیکه عنترررر ارههههههه

جیمین با اخم جونکوک هل داد و دریغ از یکم جابه جایی !

جونکوک از گردن جیمین بیرون آورد و مقابل صورت جیمین با لبخند گفت : دیشب مست کردی و منم اوردمت خونه و خب رو لباس خودت و لباس من بالا آوردی و کلی گند کاری کردی منم مجبور شدم برم حموم اما توهم پشت سرهم اومدی و حموم کردی بعد از حموم هرکاری کردم لباس تنت کنم نذاشتی و منم عادت لخت بخوابم همین "بوسه ای روی نوک بینی نخودی جیمین گذاشت" آروم باش جوجه

و بعد بلند شد مقابل جیمین پوشید و از اتاق رفت بیرون .

و جیمین توی همون حال گذاشت

بعد چند دقیقه جیمین سریع بلند شد و دنبال لباساش گشت بعد بالاخره پیدا کردنشون سریع پوشید
و از اتاق اومد بیرون دیدی جونکوک تو آشپزخونه اس آروم آروم سمت در رفت همینه که درو باز کرد دستی درو بست !

برگشت عقب با جونکوک روبه رو شد با اخم گفت : مردک خوشت میاد منو میترسونی؟

جونکوک با نیشخند گفت : آره جوجه

جیمین با اخم گفت : الان خوشحالی؟

جونکوک قهقه ای زد و گفت : ارهههههه جوجه حالا بیا بریم صبحونه بخوریم بعد از خوردن صبحونه میتونی بری جوجه

جیمین با اخم گفت : بستههههه انقدر نگو جوجه با جوجه منو سایدی!

جونکوک ابرویی بالا انداخت و گفت : اوممم چرا که نه

جیمین خیلی سریع از زیر دستای جونکوک در رفت

========

ببخشید که کمه متاسفانه سرما خوردم و بی حالم نتونستم زیاد بنویسم ببخشید
مرسی به عشق دوطرفه عشق میدید
ممنونم که این فیک رو برای خوندن انتخاب کردید

رایترتون دوستون دارههههههههههههه💕

بنظرتون به گذاشتن اهنگ ادامه بدم ؟

لطفا بهم بگید چون اگه اهنگ نزارم بجاش براتون سوپرایز دارم 🤭

خب دیگه زیادی حرف زدم 🤧👩‍🦯

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now