هایییی خوبین ؟
یک ماه نشد ولی من با دستم اوکیم😂
ملی دوستون دارهراستی برای آپ پارت بعد شرط داریم
ووت : 50
کامنت : 27جونگکوک
به از خوردن یه چیزی کنار هم اومدم اتاق خودم
با اخم به آیریس نگاه میکردم : در قبال چی مجبورت کردن بگی از من حامله ای ؟
آیریس با پوزخند : هه واقعا فک میکنی دروغ میگم " به شکمش دست میزنه " این بچه از توعه جونگکوک
با نیشخند : آیریس یا حقیقت میگی یا بد میبینی
آیریس با خنده : مثلا میخوایی چیکار کنی ؟
با پوزخند : مثلا میتونم پرونده پدرت باز کنم و کاری کنم که حکمش بشه حبس ابد
پامو انداختم رو اون یکی پام با نیشخند : یا برادر عزیز دوردونت دستگیر کنم و کاری کنم حکمش بشه اعدام هوم ؟ انتخاب با توعه عزیزم
با زنگ خوردن تلفنم پوزخندی زدم : اوووو ببین منتظر تایید منن تا شروع کنن فقط از پدرت شروع کنم یل برادرت؟
آیریس با ترس : باشه عوضی بهت میگم اونا رو کار نداشته باش
با اخم : جواب سوالم ؟
آیریس با لحن لرزون : من دنبال یه وکیل بودم تا برادرم اصلا دستگیر نشه که با نیوت آشنا شدم اون گفت مجانی برام کارارو ردیف میکنه اما یه شرطی گذاشت و شرطش این بود که بهت نزدیک شم و از زندگیت اطلاعات به اون بدم و منم برای نزدیک شدن بهت باهات خوابیدم و تا بهت بگم ازت حامله ام
با اخم و لحن سرد : راجب جیمین هم بهش گفتی ؟
آیریس زد زیر گریه که همین هم باعث شد جونگکوک عصبی شه
عصبی غریدم : د زر بزنم لعنتی راجب جیمین بهش گفتی
آیریس با گریه : اااررره
عصبی از صندلی پاشدم راه رفتم
گوشیم برداشتم زنگ زدم به چانیول : تا فردا حکم حبس ابد پدره و اعدام پسره رو میزم باشه
قطع کردم و گوشی پرت کردم یه گوشه
سمت دختره رفتم خم شدم با پوزخند : پدرت بخاطره گوهخوری خودت تو زندگیم بود و مرگ برادرت بخاطره رنجودن جیمین
حالا فقط کافیه یک بار دیگه چشم بهت بخوره زندگیت سیاه میکنم خودت میدونی که میکنم حالا گمشو به هرزه گیت برس جندهبا اخلاق سگی زدم بیرون
دکتر جانگ
با تعریف کردن اینکه نیوت شوهر خواهر جیمین هست تعجب کردم
YOU ARE READING
𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮
Short Storyکاش آدما عاشق کسی میشدن که عاشقشونه نه من عاشق تو نه تو عاشق اون🖤🍂