ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ

994 175 21
                                    

Jimin

برای آخرین بار بهش فکر کردم به اینکه اگه قبولم می‌کرد چی میشد
عشقمون زبون زد همه میشد
عشقمون
به اولین بوسه ام که توسط اون گرفته میشد
به تمام اولینام که توسط اون تصاحب میشد
چقدر قشنگ میشد
برای اولین بار دیت رفتن با اون
کسی که عشقم قبول کرده کسی عاشقمه
زوج بودیم ؟
کاپل قشنگی می‌شدیم؟
یعنی بهم پیشنهاد ازدواج میداد ؟
گل چی بهم گل میداد ؟
یعنی شبا موقعه خواب بغلم می‌کرد؟
یعنی از پشت بغلم میکرد ؟
قلبش برام میتپید ؟
دلش چی برام تنگ میشد ؟
هر سال موقعه تولدم سوپرایزم می‌کرد؟
دوست ام داشت ؟

تختش منطقه ممنوعه من بود نتونستم یه شب هم اونجا بخوابم همش رویاش داشتم هر شب که چشمام می‌بستم خیال میکردم اونجا کنارشم همش مث رویا بود اصلا فکر کردی که اگه منو دوست داشتی چی میشد ؟ یه بار هم ماله من میشدی از رویا بودن در می اومدی مزه لبات میچشیدم میتونستم خط های صورتت رو بشمارم
خیلی عذاب میکشم یعنی دنیا به آخر رسیده ؟

اگه چیزی بدتر از شکست وجود داشته باشه حسرتِ

وبرای آخرین زمزمه کردم
کاش آدما عاشق کسی میشدن که عاشقشونه
نه من عاشق تو و نه تو عاشق اون

و در آخر سیاهی مطلق

Song

هر چقدر تلاش کردم که خودم عملش کنم اما نمیتونستم اون کلی ضربه خورده بود کلی زجر کشیده بود تنها امیدش این عمله
درسته همه عمل هام موفقیت آمیز بوده اما دلیل نمیشه که
دلم نمیاد
دوست ندارم ببینم چجوری تن اون بچه پاره میکنن و از توش گل هایی که ثمره عشقش هست از تنش بیرون میکشن
و نمیتونم جلوش بگیرم چون این عمل به صلاحه خودشه
پس فقط سپردمش دست دکتر دیگه
با بغض از اتاق عمل خارج شدم
استرس کل بدنم گرفته بود
طوری که دستام میلرزیدن
حتی فرم رضایت والدین هم بدون اینکه نگاهی کنن امضا کردن
با اینکه تاریخ عمل رو می‌دونستن ولی هیچکدومشون نیومد بگه پسرم خوبه ؟ چیکار میکنه؟
زندگی این پسر از چیزی که فکر میکردم تلخ تره
امیدوارم بعد این عمل همه چی بهتر بشه
حداقل خوشحال باشه

یهو چند نفر دویدن سمت اتاق عمل
استرسم چندین برابر شد
جلوی یکی پرستارا گرفتم گفتم : چیشده
پرستار با خونسردی گفت : عمل سختی هست باید صبر کنید

و رفت

نشستم رو صندلی سرم به دیوار تکه دادم و چشم بستم تا یکم آروم شم

یهو دستی رو شونم حس کردم
چشم باز کردم دیدم همون عشق عوضی اون بچه اس

با اخم گفت : ببخشید دکتر جیمین کجاست ؟
با اخم گفتم : اتاق عمل
با شوک گفت : چیییییی اتاق عمل !
با اخم گفتم : آره اتاق عمل
با بهت گفت : برای چی ؟
با پوزخند گفتم : اتاق عمل رفته برای هوا خوری بنظرت اتاق میرن چیکار میکنن
با اخم گفت : منظورم برای چه عملی رفته ؟
با نیشخند گفتم : فکر براش مهم باشی
با لبخند حرصی گفت : اتفاقا من براش خیلی مهم ام
با خنده گفتم : اگه بودی بهت میگفت چرا الان داخل اتاق عمله

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now