ⓜⓤⓣⓤⓐⓛ ⓛⓞⓥⓔ

806 174 27
                                    

Sung

باورم نمیشه بیماری جیمین برگشته
اون بچه این همه زجر نکشید که تهش این بشه
خودم به چشم خودم میدیدم بارها انقدر درد داشت نمیتونست حرکت کنه
حالا خیلی راحت اون دردا برگشته
این بچه بیشتر چیزی فکر کنی زجر کشیده و حالا
تمام زحماتش باد شد رفت
به همین راحتی
بدون تکون دادن چیزی !
تو فکر خودم بودم که دکتر کیم جلو صورتم دیدم
با تعجب پرسیدم : چیزی شدم ؟
دکتر کیم با اخم گفت : جی سونگ اومده
با تعجب گفتم : چیییییی شوهرت اینجا چیکار میکنه؟
دکتر کیم با پوکر فیس گفت : اومده پیاده روی خب احمق من بهش مشکل جیمین گفتم حالا اومده تا ببینه کاری از دستش برمیاد یا نه !

اهانی گفتم و به سمت اتاق جیمین حرکت کردیم
با دیدن جین سونگ سلامی کردم و اون شروع کرد به حرف زدن

با اخم گفت : مشکل فعلی جیمین فشار عصبی هست نه هاناهاکی که قبلا گرفته بود من روش آزمایش انجام دادم دیگه هیچ اثری از هاناهاکی نیست !
فقط فشار عصبی که باید هرچه زودتر رفع شه

با بهت گفتم : اما اون حالش خوب بود و داشت می‌خندید !

جی سونگ با پوزخند گفت : همه یه ماسکی دارن که خوشحال و خوب نشونشون میده اما درواقع اصلا خوشحال نیستن و حالشون خيلي بده !

و از اتاق رفت بیرون !

سری تکون دادم و سمت جیمین بیهوش رفتم یعنی چی انقدر اذیتت کرده ؟
چی دوباره داره خوشحالیت ازت میگیره
چی باعث شد به خودش فشار بیاری ؟
چی باعث شد که یه لحظه یاد جیمین 2 سال پیش بی افتم

جیمین درسته نمیتونم بهت بگم اما تو دلم تو ذهنم میتونم برای خودم زمزمه کنم که پس میگم که هیچ وقت هیچ وقت دلم نمیخواد مثل دوسال پیش افسرده بشی دوباره داغون بشی دوباره از شدت شکستی پودر بشی دوباره از غم خم شی دوباره درد بکشی دوباره عاشق کسی بشی که تورو نمیخواد دلم حتی نمیخواد گریه کنی تو باید خوشحال باشی یه خوشحالی واقعی باید طعم شو بکشی باید با تمام سلول های بدنت حسش کنی
زجر کشیدن بسته هرچیزی یه پایانی داره و پایان غم و اندوه توو باید همین الان رقم بخوره

Jimin

آروم چشم هام باز کردم سونگ رو دیدم که دستم گرفته داره اشک میریزه
با صدای گرفته که بخاطره خوابیدن زیاد بود گفتم : چرا گریه میکنی ؟

سونگ با تعجب گفت : به هوش اومدی ؟ خوبی عزیزم خدا میدونه چقدر نگرانت شدم

با لبخند کج و کوله ایی گفتم : آره حالم خوبه مطمئن باش

سونگ با خنده گفت : بزار به سو هم خبر بدم هنوز داره گریه میکنه

با خنده سر تکون دادم

از اینکه چشمام باز کنم و تو بیمارستان بیدار شم متنفرم!
از اینکه هنوزم ضعیفم متنفرم!
از اینکه باعث نگرانی نونا و سونگ بشم متنفرم!
کاشکی یه دکمه بود میزدی و از زندگی کردن لفت میدادی !

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Où les histoires vivent. Découvrez maintenant