mυ𝓽𝕦𝐚𝔩 𝓛Ỗ𝓿𝔼

668 158 54
                                    

های لاولی ها
لطفا فیک به دوستان معرفی کنید و به ریدینگ لیست تون اضافه کنید
میشه اون ستاره رنگی کنی ؟
از الان بگم فش آزاد
چه نویسنده خوبی ام سریع آپ کردم
میدونی با ووت دادن و کامنت گذاشتن چقدر بهم انرژی میدید ؟
پس ووت و کامنت یادتون نره

راستی من دوستون دارم حتی اگه همه ازت منتفر باشن من همیشه هستم




JM

اون مرد یه حسی مث پدر داشتن بهم میداد
پدری که هیچ وقت نداشتم
پدری که وقتی که بود فقط تحقیرم می‌کرد !
پدری هیچ وقت وجودشو تو زندگیم نداشتم
پدری هر وقت بهش نیاز داشتم جای خالیش به خوبی مشخص بود
پدری که فقط اسمش هست
اگه بود
اگه پیشم بود نمیذاشت هیچ کدوم از این اتفاقا بی افته
ولی خب اون دخترش بیشتر من دوست داره
هه
حتی پدرم و مادرم منو دوست نداشتن چه برسه به کسی دیگه
من از اولین روز زندگیم هم حسی جز نفرت نگرفتم
حالا میخوام کسی دوستم داشته باشه ؟
چقدر مسخره اس
عشق حسی که هیچ وقت حسش نکردم حتی از مادر و پدرم
حالا بخوام کسی دیگه بهم بده ؟
چقدر من خوش خیالم
معلومه که اون کسی دیگه ای دوست داره

نگاهی به مردی که نشسته خوابش رفته بود انداختم
حداقل کسی اونو دوست داره !
با بغض از مغازه مرد زدم بیرون

حتی آسمون هم بارونی عه
یعنی اونم به حال من اشک میریزه ؟
یا من اصلا مهم نیستم

چی میشد من کلا به دنیا نیومدم؟
مطمئنم خانواده ام خوشحال تر بودن
همه خوشحال بودن

با صدای رعد برق ایستادم

الان هم میتونم کاری کنم که همه خوشحال شن
تنها با مرگ من
با یه تیغ خیلی کوچیک به راحتی برمیگردی به جایی که از اول بودی !
با یه تیغ روی شاهرگ هر کسی میمیره نه ؟
اره مرگ بهترین راهه
دیگه از این همه نفرتی که میگیرم خسته شدم
تا کی باید خودمو قوی نشون بدم ؟
تا کی پشت لبخندم همه چیو مخفی کنم ؟
زندگی کردن به شرط چی ؟
عشقی که هیچ وقت نمیگیرمش!

به همین راحتی

Jk

کل مغازه و بیمارستان های نزدیک هتل کشتم دریغ از یه سرنخ از جیمین انگار دود شده رفته هوا ( تا کی باید از آب شده رفته زمین استفاده کنیم ؟ اصن چرا زمین ؟ )

عصبی برگشتم هتل وارد اتاقم شدم
اون دختره هرزه با نیشخند داشت توت فرنگی می‌خورد

با پوزخند : واقعا بچه ماله منه؟
دختر‌ک با خنده : نه ماله عممه ماله توعه کوک !
با نیشخند : میخوام از حال بچم باخبر بشم پاشو بریم دکتر !
دختره با لبخند هولی: چی همین الان ؟
ابرویی بالا انداختم : آره همین الان

باهم سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان بکهیون حرکت کردم

بی‌صدا ماشین خاموش کردم و وارد بیمارستان شدم

𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮Where stories live. Discover now