قسمت 3 🔞

7.3K 506 30
                                    


جونگکوک پوست دست نرم و لطیف جیمین رو نوازش میکرد...جیمین توی تختش کاملا لخت بود و در معرض دید جونگکوک...
چشماش رو بسته بود.. دستاش رو باز کرد

قبلا وقتی مچ دست هاش رو باز میکرد میدید که دورش کبود شده چون جیمین خیلی تقلا میکرد
ولی الان فقط یکم قرمز میشد چون تمام روز بسته میموند روی تخت

جونگکوک: جین آومد و کار ها رو انجام داد؟

جیمین: اره اومد... اتاقو مرتب کرد و غذا پخت گذاشت توی یخچال مثل همیشه.. کمکم کرد تا حمام کنم و امروز بدنم رو شیو کردم

مثل روبات تمام اتفاقات روز رو برای جونگکوک میگفت... میترسید از جونگکوک خیلی هم میترسید

جونگکوک: خوبه پس برای من آماده ای؟

جیمین ساکت موند... نمیدونست که باید چه جوابی بده...
جونگکوک هم مثل همیشه روی جیمین خیمه زد...
سکوت علامت تاییدشون بود و الان جیمین رو بدجور میخاست

لبای درشت و نرم جیمین رو بوسید...مثل همیشه خشن
طعم آون لبا براش هیچ وقت تکراری نمیشد...
هر بار با چشیدنش فکر میکرد که بهشته

آون لبای خواستنی رو لیسید، مکید و گاز گرفت...
بعد از اینکه خوب مطمئن شد که ورم کرده و سرخ شده بوسه رو قطع کرد...
جیمین نفس های تند تند میکشید

جونگکوک بلند شد و رفت سراغ جعبه ای که تازه خریده بود...جعبه رو برداشت و رفت سراغ اتاق بازیش که هرروز ازش استفاده میکرد...
هرروز بعد از برگشتن از سر کار با جیمین سکس داشت توی اتاق بازی

جونگکوک: من میرم اتاقو بچینم تو هم برو و آماده شو

جونگکوک گفت و به سمت اتاق بازی رفت...جیمین دودل بود که دستمال رو از چشمش باز کنه یا نه چون جونگکوک نگفته بود که بازش کنه...بی خیالش شد و از روی تخت بلند شد و ایستاد
نیاز نبود که حتما ببینه آون اتاق رو کاملا میشناخت

راحت در دستشویی رو پیدا کرد و رفت داخلش
دستمال رو حالا برداشت و یه دوش مختصر گرفت
ولی بازم همه جارو خیره میدید...بدون عینک هیچ جا رو درست نمیتونست ببینه...ولی دیگه بهش عادت کرده بود

خودش رو آماده کرد که در دستشویی زده شد...
دستمال رو سریع برداشت و روی چشمهاش زد
در دستشویی رو باز کرد

جونگکوک با دیدن جیمین که چشم بند داشت لبخند تلخی زد و دست جیمین رو گرفت و روی صندلی میز وسایل آرایش گذاشتش...با سشوار موهای جیمین رو خشک کرد

چشم بند رو برداشت که جیمین بلافاصله چشمهاش رو بست...جونگکوک خم شد و چونه جیمین رو طرف خودش برگردوند

جونگکوک: چشمهای خوشگلتو باز کن عزیزم

جیمین هم بلافاصله اطاعت کرد و چشمهاش رو به ارومی باز کرد... جونگکوک لبخندی زد و از روی میز لنز های مخصوص جیمین رو برداشت

بیمار عشقWhere stories live. Discover now