قسمت 4 🔞

6.4K 512 58
                                    


جیمین تک تک حرکات جونگکوک رو زیر نظر گرفته بود...جونگکوک از روی میز یه دیلدو برداشت و کنار جیمین نشست...لوب رو برداشت و روی دیلدو یکم ریخت

همینطور که داشت لوب رو روی دیلدو پخش میکرد به جیمین خیره بود...چشمهای خوشگلش همه جای بدنش رو دید میزد...عاشق چشمهای عسلی جیمین بود

جیمین میدونست که قراره درد زیادی رو متحمل بشه پس سعی کرد تا جایی که میتونه خودش رو ریلکس کنه...دیلدو رو کنار سوراخش حس کرد و هیسی از سردی لوب کشید

جونگکوک با لذت به چهره جیمین خیره شد...
هر روز بیشتر عاشق جیمین میشد

جونگکوک: بهم بگو حسش چطوریه

جیمین نفس های عمیق کشید... دیلدو کناره های سوراخش رو چرب میکرد و حس فوق العاده ای بهش میداد

جیمین: مممم.. این عالیه.. حسش خیلی خوبه اهههه

دیلدو رو به ارومی وارد سوراخش کرد...جیمین ناله کشداری کرد... تحملش سخت بود ولی اروم گرفت تا زیاد درد نکشه...همه دیلدو رو واردش کرد و شروع کرد به اروم حرکت دادنش... اروم خارج میکرد و دوباره واردش میکرد

جونگکوک: بهم بگو چه بویی میده

جیمین حس بویاییش خیلی قوی بود چون تمام روز چشمهاش بسته بود و بیشتر از حس های دیگش کمک میگرفت... کاملا بهش عادت کرده بود

جیمین: بوی تمشک.. بوی تمشک...اممممم میده

دیلدو به پروستاتش برخورد کرد که جیمین ناله  از سر لذتش بلند شد... قوصی به بدنش داد که دیلدو بیشتر داخل سوراخش رفت

جونگکوک هم با بی رحمی دیلدو رو درآورد....
جیمین ناله ی معترضی کرد... دیکش رو روی سوراخ جیمین تنظیم کرد و واردش شد...داخل شدن توی آون سوراخ بهشتی براش امن ترین جای دنیا بود

جیمین دستاش رو گذاشت روی شونه جونگکوک...
نفسش بند آومده بود از بزرگی جونگکوک...
انگار هرروز از روز قبل بزرگ تر میشد یا شایدم اینطور فکر میکرد... هیچ وقت سکس با جونگکوک براش عادی نمیشد...
الانم فکر میکرد که جر خورده و کمرش داره از وسط نصف میشه

جیمین: درد دارههه...اهههه درد میکنه

جونگکوک صورت جیمین رو نوازش کرد ..
با دست آزادش هم باسن جیمین رو فشار میداد و از کارش لذت میبرد

جونگکوک: دردش تموم میشه عزیزم فقط یکم تحمل کن

شروه کرد به تلمبه زدن... آهی از سر لذت کشید...
تنگی بیش از حد جیمین براش لذت بخش بود...
هر روز باید گشادش میکرد ولی بازم تنگ بود

جونگکوک دیر انزالی داشت و الانم که توی رات بود فقط خدا میدونست که کی کامش میاد ...دفعه های اول همین که یک دورش تموم میشد جیمین از تقلای زیاد بیهوش میشد و جونگکوک هم مجبور بود که تحمل کنه و ناتش نمیکرد

بیمار عشقWhere stories live. Discover now