💜part 7🖤

3.4K 470 55
                                    

Third Person POV:

اونا به حرف های جونگکوک میخندیدن چون راست میگفت تهیونگ همچین ادمی نیست درسته که اون توی یه خانواده پولدار بزرگ شده اما اصلا مثل بقیه ی بچه ها نیست اون ول خرجی نیست و پول و برای چیز های الکی خرج نمی کنه و همینطور از پدر و مادرشم پول نمیگرفت
دوون: "چرا تو این ازدواج و رد نکردی".
جونگ کوک:"راستش خودمم نمیدونم گیج شدم ولی یچیزی و میدونم "
یونگی:"چی؟"

جونگ کوک:" از اون سواستفاده شده،اون هیچوقت عشقی از طرف پدر مادرش دریافت نکرده اونا همیشه باهاش بد رفتار کردن اما من نه،و تنها چیزی که اون میخواد عشقه ".
نامجون: "تو میتونی عشقی که اون میخواد و بهش بدی".
جونگ کوک: "عشق برای من یه چیز بزرگه یه کلمه بزرگه که از سه حرف ساخته شده و من حاضر نیستم قلبم و اون سه تا حرف و به کسی بدم که باهاش بازی کنه".
جیمین:"جونگکوک اون و با زندگی قبلی که داشت نگاه کن حرف هایی که زد و به یادت بیار اون میتونه کاری کنه که تو عاشقش بشی و زندگی عزیزت و باهاش بگزرونی."
جونگ کوک:" واسه همینه که قبول کردم چون میخوام یه فرصت به قلبم بدم و ببینم عاشقی چجوریه"

بعد حرف جونگکوک همه شروع کردن به دست زدن و تشویق کردن
جونگ کوک:"باهاش ​​حرف میزنم،اگه توی این سه ماه اتفاقی بینمون نیوفتاد هرکدوم راه خودمون و میریم."
هوسوک: "توی این سه ماه اتفاقای زیادی میوفته ما تو رو میشناسیم میدونیم نمیتونی سه ماه دیکت و تو شلوارت نگه داری".

همه بهش خیره شدن و جونگکوک چشماش و براشون چرخوند که باعث شد همه بزنن زیر خنده همینجوری که داشتن با هم صحبت میکردن دکتر از اتاق تهیونگ اومد بیرون
دوون "حالش چطوره؟".
دکتر: "آسمش خیلی بده دلیلش هم خوابیدن توی فضای سرد یا یه همچین چیزیه و دلیلی اینکه غش کرده هم استرسه
استرسی که بهشون وارد شده باعث شده راه تنفسیشون بسته بشه و نتونه خوب نفس بکشه."
جونگ کوک:"چی؟"
هیونا:"میشه ببینیمش؟"
پوکتور: "بله ولی نباید بهش استرس وارد بشه چون خطرناکه". بعد از اینکه از دکتر تشکر کردن رفتن داخل اتاق و به تهیونگی که دراز کشیده بود نگاه کردن

دوون: "پسرم" تهیونگ بهشون نگاه کرد بعد از سلام زیر لبی که گفت سرش و انداخت پایین جونگکوک که دید کسی حرفی نمیزنه ترجیح داد خودش سر صحبت و شروع کنه تا جو معذبی که به وجود اومده بودم از بین بره
جونگ کوک:"حالت خوبه؟"با لحن آرومی پرسید
تهیونگ با لحن ارومی خوبمی زیر لب زمزمه کرد جونگکوک با شنیدن جواب تهیونگ موقعیت و برای سوال پرسیدن مناسب دید و از اولین سوالی که تو سرش بود شروع کرد
جونگ کوک:"همیشه روی زمین میخوابیدی؟"
تهیونگ سرش و بالا آورد و به جونگکوک نگاه کرد و سرش و تکون داد و بعد سریع نگاهش و دزدید
هیونا: "اونا شیطانن".
.....

بعد چند دقیقه سکوت تهیونگ چیزی و زمزمه کرد که باعث شد همه تعجب کنن و از شوکی که بهشون وارد شد نفساشون قطع بشه
تهیونگ: "زیرزمین".

𝖳𝖧𝖤 𝖬𝖠𝖭 𝖨𝖭 𝖡𝖫𝖠𝖢𝖪🖤Where stories live. Discover now