💜part 20🖤

2.2K 282 14
                                    

Jungkook POV:

الان وقتشه که تهیونگ و همراه خانواده هامون ببرم تا سورپرازم و ببینیم. هرکسی با ماشین خودش میومد.با نشستن تهیونگ کنارم لبخندی بهش زدم و با برگشتنش سمتم بوسه به لبام زدای
تهیونگ: "هی شوهری"لبخندی بهش زدم
جونگ کوک: "های بیبی". راه افتادم که بقیه پشت سرم اومدن.دستم و روی رون پاش گذاشتم که لباش به تبسم زیبایی باز شد

دستم و روی رون پاش گذاشتم که لباش به تبسم زیبایی باز شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ: "کوکی کجا داریم میریم؟" لبخند زدم.
جونگ کوک: "این سورپرایزه عسلم" لب و لوچه شو آویزون کرد و با نگاهی اخمالو که به شدت کیوت بود پولی کرد.خنده ی تو گلویی کردم و دستش و توی دستم گرفتم و بوسه ای به پشت دستش زدم
تهیونگ: "نمیتونی به بیبیت یه راهنمایی برسونی؟ "
جونگ کوک : " ما تقریباً رسیدیم بیب" .سرش را تکان داد و روبه پنجره کرد.
رسیدیم و اون با گیجی نگاهی بهم انداخت.پارچهی قرمزی از توی جیبم درآوردم و جلوش گرفتم
جونگ کوک: "هانی این پارچه رو باید ببندی به چشمات"
سرش و تکون داد پارچه رو به چشماش بستم و پشت سرش گره ای بهش زدم.از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت در شاگرد.بازش کردم و دست تهیونگ و گرفتم پیاده که شد نگاهی به پشت سرمون که حالا بقیه هم اومده بودن کردم.فشار کمی به دستش وارد کردم و سمت جلو راهنماییش کردم جلوی در که رسیدم بلند لب زدم
جونگ کوک:" امیدوارم خوشتون بیاد "
همه نگاه گیجی بهم انداختن.خنده ی زیر لبی کردم و با رسیدن به جای مورد نظرم پارچه ی قرمز رنگ و از روی چشم های تهیونگ برداشتم.با برداشته شدن پارچه ی قرمز از روی چشماش چند بار پلک زد تا به نور عادت کنه.وقتی که چشماش و کامل باز کرد،نگاهی به کافه انداخت
تهیونگ: "کوکی اینجا خیلی قشنگه " لبخندی بهش زدم

وقتی که چشماش و کامل باز کرد،نگاهی به کافه انداختتهیونگ: "کوکی اینجا خیلی قشنگه " لبخندی بهش زدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝖳𝖧𝖤 𝖬𝖠𝖭 𝖨𝖭 𝖡𝖫𝖠𝖢𝖪🖤Where stories live. Discover now