𝐓𝐡𝐚𝐭 𝐐𝐮𝐞𝐬𝐭𝐢𝐨𝐧

687 110 6
                                    

That Question

حدود دو ساعت بود که جیمین و جونگکوک مثل بچه های دبیرستانی که مدیر مدرسه مچ اون هارو گرفته جلوی تهیونگ نشسته بودن ، در واقع تهیونگ داشت به اون ها اطلاعاتی درباره انسان ها میداد.

بعد از اینکه جبمبن ، جونگکوک رو توی اشپزخونه با موهایی که به طرز زیبایی بافته شده بود کنار تهیونگ ، پسر گلفروشی که ارد از موهای فندقیش و دست هاش میبارید پیدا کرده بود ، نمیتونست به این فکر نکنه که تصور اون دو تا کنار هم چقدر میتونه قشنگ باشه!

ولی خب تصور اون وزیر جوان زیاد طول نکشید ، چون بعدش با صدای فریاد گوش خراش تهبونگ باید سپر پرنس جوان اورنا میشد ، جونگکوک در طول این چند ساعت با اون پسر گلفروش رفتار خوبی نداشته و انگار فقط ازاورنا خلاص شده بوده که بتونه جواب تمام بی مسئولیتی های این چند سال تهیونگ رو بده.

بعد از دعوای اردی که بین دو نفر اتفاق افتاد که در اخر با قهر تهیونگ با جونگکوک روبروشده بود ، جونگکوک از هر دری وارد میشد تا بتونه اون پسر رو رام بکنه و ببخشتش ، عجیب بود که وزیر جواب حس میکرد پرنس اورنا هیچ ناراحتی بابت این کار ناپسندش نداره؟

توی قصر به اون دو نفر یاد داده بودن که باید به فردی که از شما بهار های بیشتری رو دیده یا به قول انسان ها سن بیشتری داره ، احترام گذاشت و حتی اگر دستور شخص به مرگ تو داد به فرمان اون توجه بکنی

ولی جونگکوک همیشه بر خلاف جیمین ، پرنسی بود که قوانین رو زیر پا میگذاشت و با قوانین ووک ، شاه اورنا ، که مردی جنسیت ستیز بود میجنگید

از نظر اون پسر فرفری همه انسان ها یکی بودن و هیچ کس حق اذیت کردن دیگری رو نداشت .

پس جونگکوک رسما تمام مدت قبل دو ساعت گذشته ، درگیر عذرخواهی بود .

فلش بک ، بعد از فریاد تهیونگ ، سه ساعت و بیست دقیقه قبل

"ببین ته هیونگ ما توی سرزمینمون از این فلورفایت(جنگ اردی) زیاد میکنیم ، فکر کردم تو خوشم میاد ، در هر صورت نمیومدم من یک-"

جبمبن با گذاشتن دستش روی دهن جونگکوک که همزمان هم مشغول صحبت با تهیونگ بود و توت های خوش رنگ داخل یخچال اون پسر رو میخورد گذاشت

حس میکرد اگر جونگکوک فقط یک کلمه دیگه بگه مجبور میشه تمام این سفر چند ماهه رو تنهایی سر بکنه .

کیم کوچک ، باچهره ای برافروخته و اخم های درهم کشیده حوله سبز رنگی که روی سرش بود رو بالا پایین میکرد تا نم موهاش یا به اصطلاحی موهایی که الان رسماکم شباهت به خمیر  نبود رو بگیره

وزیر جوان لبخند دستپاچه ای زد و  چشم غره بزرگی رو  اون پسر رو ، بی توجه به نگاه گرسنش به توت فرنگی ها ،  از اشپزخونه بیرون کرد

  𝐍𝐚𝐤𝐞𝐝 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥 Where stories live. Discover now