بعد از اتفاقی که افتاد ، پسر اورنا احساس شکست رو با دونه دونه سلول های خسته بدنش احساس میکرد .
مثل چکش که به سم اسب میخورد و پای اون رو به درد میارد ، درد ها این بار چکش شدن و به بدن بیچاره و روح جونگکوک اسیب میزدن .
تقصیر زبون پر ماجرای خودش بود که الان شونه های جیمین رو برای تکیه و گوش دادن نداشت .
جیمین ، فقط نگاه کوچیکی به جونگکوکانداخته بود و با بوسیدن پیشونی داغ برادر ناتنیش اون رو به منجلاب سختی ها و تنهایی فرستاده بود .
تهیونگ بعد از اون ، اغوشش رو به جونگکوک باز کرده بود و جونگکوک قصد بستن این اغوش نداشت .
کم کم به این فکر کرد که اگر بجای هزار سال پیش الان بدنیا میومد شاید همه چیز فقط خیلی قشنگ تر میشد ، فکر های زیادش دوباره داشت ورودی به مغزش رو پیدا میکرد ، پس تهیونگ پسر کوچیکشو که قدش زیادی برای جسمش بلند بود رو بغل کرد .
سمت قطار های حرکت نورثهمپتون که همیشه پر بود از ادم های نامنظم و خسته به راه افتاد ، یک ساعتی میشد که سمت لندن حرکت میکردن و با پیش بینی های تهیونگ شاید چهل دقیقه دیگه پسرش رو بدون نگرانی توی تخت خوابش میذاشت تا به وضعی که برای ناامیدیش به وجود اومده رسیدگی کنه .
تمام راه چشم های ابی نگرانش ، به جونگکوک خیره بود که پاهای بلندش رو جمع کرده و موهاش رو دور شونه های پوشیده از لباس مشکیش انداخه بود .
به پنجره بیرون خیره بود و فقط با بوسه ای که روی گونه تهیونگ نشونده بود ، خودش رو وارد دنیای فکر های بی اندازش شد
شاید به این فکر میکرد تو دنیا نباید کسی باشه که دلش شکسته و تنها هست ، یا به اون چیزی که براش تلاش میکنه نرسیده!
جونگکوک فکرمیکرد شاید اصل توی این دنیای بی در و پیکر نرسیدنه
اگر برسی ، شاید عجیب باشه شاید از همین نرسیدن یه ویرونه ای به وجود بیاد ، شاید باید این ویرونه ها پیش بره که یه قسمت از ساختمون به هم ریخته رو ببینه و از همون جا شروع به چیدن بکنه .
اما جونگکوک ، پسر اورنا ، کارنای قلب سرزمینش ، فقط میترسید از اینکه بدون جیمین ادامه بده .
در حقیقت اصلا بلد نبود بدون برادر عزیزش بخواد ادامه بده .
خیسی روی بینی خشکش رو حس میکرد ، ولی میخواست خودش رو اذیت بکنه تا شاید بتونه دردی رو که به جیمین داده حس کنه .ولی نمیدونست دردی که به جیمین با دو دستش هدیه داده باعث خونریزی قلبش شده نه راه تنفسش .
اما فکرش ناگهان سمت تهیونگ رفت .
نیم رخش رو سمت پسر کناری چرخوند و منتظر به اون خیره شد .
YOU ARE READING
𝐍𝐚𝐤𝐞𝐝 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥
Randomزمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگا ها دنبالش بودن ، با زمان زندگیش رو تغییر داد! چه اتفاقی میفته اگر کیم تهیونگ ، پسر زمردی ، کسی که...