part6

584 111 32
                                    

مرسی از خوشگلایی که ووت و کامنت دادن این پارت هم به خاطر گل روی هوپ فول دریم که تنها کسیه که از اول بوک تو همه پارت ها کامنت گذاشته 

جیگر ووت یادت نره👇

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

تهیونگ از دیدن هدیه الفا شگفت زده شد تابه حال چنین وسیله ای ندیده بود اما حدس میزد نوعی ساز باشد 

-این تار هست نوعی ساز مثل گیوچین چندین سال پیش برای تجارت با پدر به یونان رفتیم و من این ساز رو از اون موقع به عنوان هدیه ای برای جفتم خریدم 

+شما از اون موقع به  فکر هدیه برای جفتتون بودید؟

-در واقع من در سفر به وسایل خاص و جالبی برمیخوردم وقتی این تار رو دیدم فکر اینکه روزی جفتم با این سازکه هدیه من به اونه رو بنوازه منو وادار به خرید این ساز برای جفتم کرد 

+ممنونم هدیه خیلی خاص و متفاوتیه طبق رسوم توقع داشتم تنها به طاقه پارچه ای بسنده کنید 

-البته طاق پارچه جزو رسوم جدا نشدنی ازدواج کره ای هاست من این طاقه پارچه رو براتون انتخاب کردم 

با احترام طاقه پارچه را که درون روپوشی از جنس ساتن ابی رنگ بود را روی میز گذاشت و بعد گره پارچه ساتن را باز کرد 

+حریر بنفش؟

تهیونگ با چشمان درشت پرسیده بود 

این پارچه به عنوان هدیه یک نماد بود نماد اینکه الفا حاضر بود هر چیزی برایش تهیه کند هرچیزی. چه سازی  از ان طرف دنیا چه پارچه حریر بنفش که تنها خانواده سلطنتی میتوانستند داشته باشند الفا خواسته بود به او ثابت کند حتی اگر جزو خاندان سلطنتی نیست چنان قدرت و نفوذ دارد که بتواند پارچه ای با این جنس و رنگ نایاب برایش تهیه کند او تنها هدیه نداده بود بلکه او قدرت و نفوذش را به رخ او کشیده بود *

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

جیمین با اضطراب به سمت هدیه تاجر رفت از ترس نمیتوانست به هدیه نگاه کند که مبادا هدیه جفت شاهزاده اسیب دیده باشد 

پوشینه تا حدودی پاره شده بود اما طاقه پارچه به نظر سالم می امد اما نه تیکه ای از پایین پارچه پاره شده بود او چه کرده بود نه نباید این اتفاق می افتاد شگون نداشت طاقه پارچه هدیه الفا به امگا قبل از برش پارچه برای دوخت لباس پاره شود حال این زوج جوان به خاطر اشتباه او دچار شوربختی و فلاکت میشدند دست هاش عرق کرده بود نمیدانست چکار کند اگر کسی میفهمید که چنین اشتباهی کرده کمترین تنبیهش بریده شدن سرش بود تا با گرفته شدن جانش مانع شور بختی ان زوج شود و اشتباهش جبران شود

طبق تخمینش شاهزاده حدود یک ساعت دیگر به اقامتگاهش میرسید پارچه را سریع جمع کرد و دوباره درون پوشینه پاره شده گذاشت طاقه را زیر بغل گرفت و به سمت  محافظ مین که با نگاهی ناخوانا به او زل زده بود رفت پایش را بالا برد و به ساق پای الفا کوبید که باعث خم شدن الفا شد و او در یک حرکت ناگهان گوش الفا را بین دو انگشتش گرفت و پیچاند و او را به دنبال خود کشید 

Power struggle | KVWhere stories live. Discover now