part18

398 63 23
                                    

Jimin pov:
با دیدن بوسه بین شاهزاده و همسرش تمام ندیمه ها و خدمتکار ها صورتشون رو به طرف دیگه ای کج کردند 
زیر چشمی به معاشقه شاهزاده و جفتش نگاه کردم
جفت شاهزاده خیلی رویایی بود انسانی شرافتمند و مهم تر از اون عاشق !
همیشه با دیدن ابراز علاقه جناب جئون به شاهزاده به این فکر میکنم ایا جفت من هم من رو اینقدر دوست خواهد داشت ؟
اونطور  که نگاه الفا جئون شاهزاده رو میپرسته من رو خواهد پرستید ؟
نگاهم به مینکی افتاد ،دختر بیچاره !شاید جفتم مثل جفت مینکی از داشتن جفتی مثل من ننگ و عار داشته باشه و من رو رد کنه یا شاید مثل ندیمه لی تا عمر دارم نبینمش
نگاهم رو از شاهزاده که بین اغوش همسرش فشرده میشد به افسر مین دادم که نگاهش میخ زمین بود نمیدونم چرا اما با فکر کردن به افسر مین ته دلم گرم میشه میدونم فکر و خیال اینکه اون به من علاقه داشته باشه احمقانه ست اما احساس میکنم به توجه و شیطنت های اون مرد عادت کردم طوریکه همه ی  کار هاش لبخند روی لبم میاره ،درسته من منتظر جفت مقدر شده ام هستم اما خیال اینکه افسر مین بهم علاقه مند باشه من رو به اسمون میبره
با حرکت کردن شاهزاده به سمت اقامتگاه به ناچار به دنبال انها حرکت کردیم اما جلوی پله های ورودی اقامتگاه الفا جئون گفتند که دیگر نیاز به همراهی نیست
منظورش رو خوب فهمیدم پس بهتر بود تا طلوع افتاب قسمت سرپوشیده تقریبا نزدیک به اقامتگاه بمونیم
ساعتی بعد با حس دیدن سایه ای سیاه که به سمت اقامتگاه شاهزاده میرفت قلبم از نگرانی تکان خورد
میدونستم شاید توی اون وضعیت جلو رفتن اشتباه بوده باشه اما فکر به اینکه فرد قصد جان شاهزاده رو داشته باشه رهایم نمیکرد
نزدیک افسر مین رفتم
"افسر مین ،دیدم شخصی به سمت اقامتگاه میرفت بهتر نیست..."
"توی این موقعیت نمیتونیم جلو بریم"
"یعنی چی ؟ اگر قصد جون شاهزاده رو داشته باشه باز هم میتونی حرف از موقعیت نامناسب بزنی؟"
اینبار چیزی نگفت و تنها با قدم هایی سبک خودش رو به اقامتگاه نزدیک کرد و من تنها پشت سرش حرکت کردم
با رسیدن به کنار در اقامتگاه افسر مین شمشیرش را بیرون کشید و زیر گلوی مرد سیاه پوش گذاشت
صدای ارام شاهزاده و همسرش به گوش میرسید و این موقعیت خیلی خجالت اور بود
اما چیزی که باعث تعجب بود این بود که مرد هیچ حرکتی به خود نداده بود و تنها خیره به در اقامتگاه بود و دستش را مشت کرده بود
افسر مین روپوش مرد رو کنار زد و من تنها از تعجب زبانم بند امده بود دست افسر مین که همچنان شمشیر را زیر گلوی مرد گذاشته بود را کنار زدم و تعظیم کردم
"ولیعهد ...خوش امدید اما موقعیت....."
با سیلی ای که توی گوشم خوابید حرفم نصفه رها شد و مرد بی سر و صدا از اونجا رفت
افسر مین دستم رو گرفت و بی سر و صدا از پله ها پایین امدیم دستش رو گوشه ی گونه ام که جای سیلی انگار سرخ شده بود گذاشت
و بعد بوسه ای که روی گونه ام جا خوش کرده بود  من رو شوکه کرد
____________^_^
امروز صبح به رسم هر روز همسرش موهایش را شانه و بعد از ان جیمین تره ای از موهایش را بالای سرش برده بود و با سنجاق سری زیبا موهایش را مرتب کرده بود
با پوشیدن استر رویی هانبوک به سمت محل جلسه حرکت کرد .
امروز جلسه سران قبایل با ولیعهد بود و البته که حضور لونای موقت هم نقش پررنگی داشت  به ارامی وارد تالار شد که با تعظیم حصار همراه بود پشت میز روی کوسنی که نزدیک ترین محل به صدر مجلس را داشت نشست .
با ورود ولیعهد همه از جا بلند شدند و بعد از ادای احترام ولیعهد روی کوسن صدر مجلس که سه پله از بقیه بالاتر بود نشست
نگاه ولیعهد با خشم نامحوسی روی دوست کودکی اش نشست نگاهش را به دیگر حضار داد تا خشمش را کنترل کند
"طبق مطالعات من دریافت سه سکه از هر نفر به عنوان مالیات؛ مقدار کمی برای رعایای این شهر به حساب میاد .این شهر بعد از پایتخت بزرگترین شهر گوریو ست با امکاناتی به مراتب بهتر از شهر های دیگر ...بنابراین فکر میکنم افزایش مالیات از سه سکه به هفت سکه برای هر نفر مقدار مناسبی باشه"
از چهره افراد نظراتشون قابل مشاهده بود عده ای با خرسندی و عده ای دیگر با چهره ای در هم رفته به پیشنهاد ولیعهد فکر میکردند اما هیچ کس جرعت مخالفت با ولیعهد را نداشت
در این بین صدای جونگکوک بود که گردن تهیونگ رو برای شنیدن صحبت همسرش کج کرد
"من فکر میکنم افزایش ناگهانی چهار سکه کمی غیر معقول به نظر برسه "
هیونشیک با پوزخندی جواب داد
"پسر تاجری قصد داره به من راه و روش مملکت داری بیاموزه؟و گفته من رو غیر معقول بدونه؟"
پدر جونگکوک در حالی که گوشه هانبوک پسرش رو میکشید جواب داد
"اینطور نیست سرورم ...پسرم فقط ..."
ولیعهد با چشم های خشمگینی به الفا جئون خیره شد
"بهتره خودش جواب توهینش به من رو بده "
جونگکوک با لحنی ارام و متین پاسخ داد
"سرورم قصد مخالفت با شما رو نداشتم ،شما برای مشورت جلسه گذاشتید و من تنها نظرم رو به شما میگم تصمیم اخر با شماست ....منظورم از غیر معقول بودن درخواست شما اینه که شهر های دیگه سه سکه به عنوان مالیات پرداخت میکنند ...البته رقم هفت سکه برای اشراف زادگان شهر مقدار مناسب و حتی کمی هست اما برای رعایا تقریبا دو برابر شدن مالیات این شهر موجب مهاجرتشون میشه و برای شهر مشکلاتی به بار میاره که کوچکترینش پیدا نشدن بار بر برای محصولات تجاریه "
تهیونگ با افتخار از درایت جونگکوک به همسرش نگاه میکرد ادامه داد
"البته اگر هم منجر به مهاجرت رعایا نشه معیشت اونها رو دچار مشکل میکنه و مشکلات اجتماعی و نارضایتی از حکومت رو به دنبال داره  "
هیونشیک چیزی از صحبت های تهیونگ نمی فهمید تنها نگاه مفتخر معشوقه اش به همسرش که سوهان روحش بود را میدید پس بدون گوش دادن به ادامه صحبت تهیونگ از جا بلند شد
"مالیات رو از سه سکه به پنج سکه تغییر بدید و برای الفا جئون ده ضربه شلاق به دلیل بی احترامی به شخص ولیعهد "
و سپس مجلس رو ترک کرد
شاهزاده با چشمانی گرد شده و ناباوری به جای خالی ولیعهد نگاه کرد و سپس همسرش رو دید که ارام با چشمانی بسته روی کوسن نشسته بود
نه !جونگکوک نمی بایست اینطور ارام بنشیند و اماده تنبیه برای کار ناکرده اش باشد .
به سرعت از جا بلند شد و به سمت ولیعهد پا تند کرد
"شما نمی تونید"
ولیعهد که در انتهای راهروی خروجی مخصوصش بود ایستاد و به پشت سرش نگاه کرد
معشوقه اش بخاطر تنبیه همسرش عصبانی بود ؟
"اون به گفته من ؛شخص دوم این کشور ،《غیر معقول 》رو نسبت داده جدا از مخالفتش با حکمم پس این تنبیه باید اجرا بشه"
"شما نمی تونید بخاطر چنین چیزی اون رو تنبیه کنید اون جزو خاندان سلطنتیه و تنبیه بدنی اش غیر ممکن "
ولیعهد خودش رو به شاهزاده نزدیک کرد و سنجاق سر تهیونگ رو از موهاش بیرون کشید و سنجاق رو توی دست شاهزاده گذاشت در جواب حرفش چیز دیگری گفت که باعث ازرده خاطر شدن شاهزاده شد
"باشه ؛می بخشمش ،هرچند ....چند صباحی بیشتر جزو خاندان سلطنتی نیست ....در ضمن تا زمانی که کنارمی از سنجاق سر استفاده نکن *"
تهیونگ خیره به راه رفته ولیعهد با خود فکر میکرد دیر یا زود موعد جدایی از جفتش میرسید اما حالا، چرا اینقدر دل شکسته شده بود ؟
*توی گذشته کسی که ازدواج میکرد موهایش رو میبست دختر ها موهای بافته شده شون رو پشت سرشون جمع میکردن و با سنجاق سر می بستند
اقایون هم موهاشون رو بالای سرشون جمع میکردند و حالا با سنجاق ساده ای می بستند *

________________________________________

1500کلمه
سلام گیگیلی های من خوبید؟عید خوش گذشت؟
ممنون از کسانی که به پارت های قبل ووت دادن و کامنت گذاشتن ❤💋
دوستان نظری پیشنهادی حدسی راجب به فیک ندارین ؟هی نگاه میکنم کامنتی نمی بینم 🥲

Power struggle | KVWhere stories live. Discover now