"چپتر سیزدهم"

193 36 12
                                    


جان و برایت از پنجره به بیرون پریدن و با سرعت سعی در فرار از عمارت داشتن .جان پدرخودشو میشناخت و میدونست چه کارایی ازش برمیاد.از اونجایی که اونو مجبور به ازدواج با شوهر خواهرش کرده بودن و حالا هم که اینجوری برایت به عمارت اومده بود و اون دعوا رو با شوهر خواهرش داشت، جان میدونست که پدرش به این راحتیا از برایت نمیگذره. برا اینکه بتونن از اینجا و مجازات پدرش فرار کنن. راحت ترین راه این بود که دوست پسر عصبانیش رو که دائم داشت فریاد میزد و دنبال دعوا بود رو نادیده بگیره!

"شیائو جان این چه کوفتی بود؟اجازه دادی اون مادر به خطا تورو ببوسه؟؟ وایسا، دارم باهات حرف میزنم "
برایت فوران کرد و دندوناشو روی هم میسابید ولی جان بهش توجهی نکرد.
"دارم میگم اون چی بود؟ وایسا و همین الان توضیح بده این چیزی که دیدم یه سوتفاهم کوفتی بیش نبود، من الان توضیح میخوام!"
برایت به حدی از عصبانیت رسیده بود که جان کوتاه اومد و ایستاد و به سمتش چرخید.

آب دهانش رو قورت داد و سعی کرد اروم باشه و همه چیزو بهش بگه تا انقد دادو بیداد نکنه. اون انقدر عصبانی بود که نمیتونست باور کنه که برایت دستش رو روی اون صورت خوشگلش بلند کرده. میخواست به خودش یادواری کنه که تقصیر اون بوده که دوست پسرش بهش سیلی زده و خودشو متقاعد کرد که تقصیر خودش بوده که سیلی خورده ولی هنوز نمیتونست بفهمه چرا برایت بهش سیلی زده. قبل اینکه به سمتش برگرده نفس عمیقی کشید.
"عزیزم،میتونی دست از داد و بیداد برداری و اول بذاری فرار کنیم؟ بهت گفتم وقتی از اینجا بیرون رفتیم و تو میتونی هرچقدر میخوای داد و بیداد کنی، میتونی منو تنبیه کنی، هرکاری میخوای میتونی بکنی اما اینجا نه باید بریم
"شیائوجان شرایط و موقعیتی که توش بودن و عواقبی که درصورت گیر افتادن در انتظار هرجفتشون مخصوصا برایت بود رو بهش یادآوری کرد‌.

"تو اونو بوسیدی و بهش اجازه دادی تورو ببوسه و تنها چیزی که برات مهمه موقعیتیه که الان توشیم؟عواقبش بره به درک ،هیچکاری با این ندارم!تو مستر وانگ رو بوسیدی!شوهرخواهرت!کسی که مجبوری باهاش ازدواج کنی!بین شما دوتا چه خبره چرا به من هیچی نمیگی؟"
برایت با صدایی که میلرزید و دردی که از لحنش پیدا بود و نشون میداد چقدر ناراحته و احساس خیانت میکنه اونو بازخواست میکرد.

شیائوجان نفسشو بیرون داد، احساس گناه میکرد و از خودش متنفر بود که از اون بوسه لذت برده بود، و بیشتر از این از خودش متنفر بود که بازم میخواست لب های شوهر خواهرش رو روی‌ لبای خودش حس کنه و بابتش حس گناهی هم نداشت؛ و از خودش بدش میومد که تنها احساس بدی که داشت دیدن ناراحتی دوست پسرش بود و نمیدونست چجوری وقتی اون گوش نمیده و باور نمیکنه بهش بفهمونه و قضیه رو روشن کنه، بدون اینکه برای توضیح خواستن از اون بوسه بهش فرصتی بده تا دوباره نفسی بگیره و داد و بیداد کنه دستشو گرفت و دنبال خودش کشید.
"تو منو درحال بوسیدن برادر لعنتیش دیدی در حالی که اون منو به عقب هل داد و من لعنتی زمین خوردم بعدش اون روم افتاد و به طور تصادفی بوسیدمش. تو حتی به من فرصت ندادی تا کامل برات توضیح بدم و منو به خیانت متهم کردی و وقتی خواستم برات توضیح بدم از اونجا پرتم کردی بیرون!"
خونو مکید و محکم تر شیائوجانو بین خودش و دیوار نگه داشت و به کبود کردن لب های جان اونقدری ادامه داد که به سوزش افتاد اما بازم متوقف نشد و ادامه داد. جان حس میکرد اینو به برایت بدهکاره و برای همین براش مهم نبود که داره بهش درد میده، اهمیتی نمیداد که چجوری باهاش رفتار کنه به هرحال مستحق این برخورد بود چون اجازه داده بود یه نقر دیگه ببوستش بدون اینکه جلوشو بگیره یا کوچکترین تقلایی بکنه. فقط میخواست برایت با اینکار اونو به خودش بیاره و بهش یاداوری کنه که نباید خونوادشو به چیزی که میخواستن برسونه. باید احساساتش نسبت به وانگ ییبو رو فراموش میکرد و کاری میکرد خونوادش تقاص پس بدن و مطمئنشون میکرد که همون ادم سرکش و خودسریه که اونا دربارش فکر میکردن.
اولا اونموقع جان از اون بوسه مست شده بود برا همین نتونست جلوشو بگیره، دوما اون غافلگیر شده بود چون منتظر کتک و تنبیه بود نه اون بوسه، سوما نمیتونست انکار کنه که اون بوسه سستش کرده بود، اون هرگز طعم بوسه ایی مثل اون رو نچشیده بود. انگار اون بوسه همراه با عشق و اعتماد بود و بهش احساس دوست داشته شدن میداد. این احساس غیر منتظره ای که قبلا حس نکرده بود، و عشقی که درون اون بوسه بود باعث میشد تا نتونه شوهرخواهرشو از خودش دور کنه. اون بوسه بهش حس امنیت میداد و یه جورایی شادی میداد. اون بوسه دقیقا تموم چیزی بود که اون همیشه میخواست. چنین لحظه ایی با شوهر خواهرش رو در خواب و رویا میدید و واقعا متنفر بود که برایت یهو اون وسط پیداش شده.(م:حس میکنم جان بدجور با خودش درگیره)

My Sister's Husband Where stories live. Discover now