part 4

179 39 9
                                        

بالاخره روزی که آرزوهامون به واقعیت تبدیل میشد رسید. اسامی کارآموزهایی که با گروه جدید کمپانی دبیو میکردن اعلام شد و اسم من انتهای اون لیست بهم میگفت که بی خوابی ها و خستگی های دو ساله ام نتیجه داده.

روی صندلی در دور ترین نقطه به رییس نشسته بودم و به حرفهاشون گوش میدادم. همه چیز برام عجیب غریب بود. از اسم گروه گرفته تا کانسپتش، غیر قابل باور ترین و دور از ذهن ترین کانسپتی که میشد بهش فکر کرد دقیقا همین کانسپت بود، قدرت های ماورایی!

از همه بدتر قدرت من بود، خواندن ذهن! من حتی اگر خطی بجز خط ماشین تایپ رو جلوم میذاشتن نمیتونستم کره ای بخونم و اون وقت باید ذهن خوانی میکردم؟ این برای من خنده دار بود. بحث بین رییس و مدیر هنوز بر سر من بود.
- باید موبین رو تو گروه اکسو ام بزاریم چون اون یه خارجیه.

- قربان موبین دو سال طول کشید تا کره ای رو یاد بگیره و هنوز بعضی از کلمات رو که میشنوه هنگ میکنه چطور میتونه چند ماهه زبان چینی رو یاد بگیره؟ اون باید عضو اکسو کی باشه.
- اما اکسو کی دوتا ووکال اصلی قوی داره به یه وکالیست دیگه نیاز نداره.

- اکسو ام هم دو تا ووکالیست اصلی خوب داره. لوهان و چن هستن. اون نفر سیزدهمه پس میتونه عضو هر کدوم از این دو زیر گروه باشه. در نهایت مهم نیست کدوم زیر گروه اون عضو اکسوعه.
کلام آخر مدیر قلبم رو قرص کرد که قرار نبود این بحث ها باعث جدا گذاشتن من از گروه دبیو کننده باشه.

جونمیون هیونگ به کمکم اومد:
- قربان من فکر میکنم هم برای خود موبین شی و هم برای اکسو کی بهتره که اون عضو اکسو کی باشه. حتی اگر فکر میکنید یه زیر گروه هفت نفره به سه تا وکالیست اصلی نیاز نداره میتونید لید ووکال قرارش بدین اما به نظر من بهتره که اون عضو اکسو کی باشه.

دلم میخواست که عضوی از اکسو کی‌ باشم. همین چند دقیقه قبل جونمیون هیونگ رو برای لیدری اکسو کی انتخاب کرده بودن و من حتی دلم نمیخواست به این فکر کنم که قراره بعد از دو سال از کسی که مامانم مادر کره ایت خطابش میکرد‌ جدا بشم. حتی تصورش هم‌ برام‌ محال بود.

رییس لی چند دقیقه خیره به من با خودکارش بازی کرد و در نهایت در حالی که گره کرواتش رو شل میکرد گفت:
- باشه حالا که لیدر اکسو کی اونو میخواد میتونه داشته باشدش.

از شدت ذوق زدگی از جا بلند شدم و تعظیم‌ کردم و این حرکتم همه رو به خنده انداخت.
بعد از اتمام جلسه همه بلند شدیم و اتاق رو ترک کردیم و به محض خروج از دفتر ریاست همه اون پسرای مودب و ساکت تبدیل به همون پسرای شر و شیطون همیشگی‌ شدن. چانیول مشتی توی هوا کوبید و در حالی که می پرید گفت:

- باورم نمیشه من از یه سیاره دیگه اومدم و قدرت آتش دارم.
چشمامو ریز کردم و با بدجنسی گفتم:
- اگه قدرتت رو باور کردی پس باید حسابی مراقب من باشی که نتونم ذهنت رو بخونم.
جونگین مثل بچه ها پا به زمین کوبید و نق زدن همیشگی رو شروع کرد:

paper cut new versionWhere stories live. Discover now