پاسپورتم رو پس گرفتم و بعد از تشکر وارد گیت ورود شدم تلفن رو برداشتم و برای بار دهم شماره چانیول رو گرفتم. ذوق اینکه بالاخره فیلمبرداری تموم شد و دارم برمیگرم باعث میشد لبخند از لبم کنار نره. بالاخره بعد از چند بار بی جواب موندن تماسام جواب داد:
- تماس مجدد خودکار نصب کردی پشت سر هم هی زنگ زنگ؟ شاید کار دارم که جواب نمیدم؟
با حدس اینکه ممکنه چکار داشته باشه تهدید آمیز گفتم:
- چانیول خودم میکشمت اگه رو تخت اون ویلا بخوای کارای خاکبرسری کنی
- اولا که خیلی بی چشم و رویی من از صبح دارم واسه تو میدوم اخرش جوابم اینه؟ دوما حالا مثلا یه کاراییم کرده باشیم چی از تو کم میشه؟
با خنده اما به حالتی که چندشم شده باشه گفتم:
- لعنتی من شب از فکر اینکه چکار ممکنه کرده باشین دیگه خوابم نمیبره
پر صدا خندید و من حتی حدس زدم که فرد کناریش رو مصدوم هم کرد و بعد با خنده گفت:
- اوه از الان رو شب خوابیدن هم حساب کردی؟ یعنی انقدر مطمئنی بله رو میگیری؟
نگاهی به منجیر که با فاصله از من داشت با تلفنش حرف میزد کردم صدام رو پایین اوردم و نق زدم:
- مگه میخوام درخواست ازدواج بدم که منتظر بله باشم؟ یه دوستی ساده ست ما هم که همیشه کنار هم میخوابیم
با لحنی که انگار یه خر خودتی بزرگ توش پنهان شده بود گفت:
- تو واسه همه دوستای ساده ات یه قلب بزرگ با وارنر و گلبرگ گل رز کنار شومینه درست میکنی و ترتیب یه شام رمانتیک کنار دریا رو میدی؟ اگه اینجوره من میخوام دوست ساده ات باشم حتی حاضرم شبم کنارت خیلی ساده بخوابم
به صدم ثانیه نکشیده انگار که بکهیون حسابش رو رسیده باشه با درد ناله کرد:
- آخ آخ باشه بابا باش دوست نمیشم اصلا این دوستای ناباب چیه دور و بر من میگردن... آی ول کن دیگه همین تو هی گوش منو کشیدی که اینجوری شدن دیگه
با خنده گفتم:
- یعنی گوش تو از بچگی هیچ مشکلی نداشت؟
با ادای بامزه ای گفت:
- نه خیلیم نرمال بود درست به اندازه دوستی تو و سوهو هیونگ
خندیدم اما با دیدن منیجر که به ساعتش اشاره میکرد اهسته تر از قبل توی گوشی پچ زدم:
- هیونگ من باید سوار شم ولی خیالم راحت باشه همه چیز آماده ست؟
- اصلا نگران نباش همه چیز آماده کردم رمز در رو هم تاریخ تولد خودت و سوهو گذاشتم
- باز خوبه چهارتا یک نزاشتی دوباره. به هرحال ممنونم قول میدم زودی این کمکت رو جبران کنم
با شیطنت گفت:
- نمیخواد تخت این ویلا قبلا همه چیز رو جبران کرده
تقریبا جیغ زدم:
- اَه هیونگ
شیطون تر از قبل زمزمه کرد:
- امشب خوابای خوب ببینی
و تماس رو قطع کرد با خنده گوشی توی جیبم گذاشتم و برای سوار هواپیما شدن به منیجر ملحق شدم
***سفر طولانی بود و خسته کننده تقریبا نزدیک به ظهر بود که خلبان اعلام کرد در حال فرود در فرودگاه اینچئون هستیم کش و قوسی به بدنم دادم و منیجر رو بیدار کردم آخرین نفراتی بودیم که از هواپیما بیرون اومدیم به عمد گفتم:
- انقدر خستمه که دلم یه هفته استراحت میخواد
منظورم رو خیلی واضح گرفت و گفت:
- فقط امروز و فردا استراحت داری چهارشنبه رو باید جای ریووک بری دی جی رادیو بشی
نفس عمیقی کشیدم و بی دردسر قبول کردم همین دو روز هم غنیمت بود
با خارج شدن از گیت متوجه شلوغی گوشه ای از فرودگاه شدم منیجر نگاهی به اون سمت کرد و گفت:
- اینا از کجا فهمیدن ما داریم میاییم؟
خیلی ساده طوری که انگار عادت کردم جواب دادم:
- حتما فنای فرانسه از سوار شدنمون فنکم گذاشتن که کره ایا هم متوجه برگشتمون شدن
با نگرانی گفت:
- نیروی امنیتی خبر نکردم برگرد تا از امنیت فرودگاه کمک بخوام
با خیال راحت و خنده گفتم
- هی هیونگ چیزی نمیشه اونا طرفدارام هستن تروریست که نیستن بیا بریم
به من اعتماد کرد و دنبالم اومد با در معرض دید قرار گرفتنم به وضوح صدای یکی از فن ها رو شنیدم که خطاب به بقیه فریاد زد:
- اوناهاش اومد موبینه
لبخند زدم و دستم رو بلند کردم تا براشون بای بای کنم اما با کوبیده شدن چیزی توی پیشونیم مات و مبهوت موندم نگاهم روی زمین افتاد که ببینم چه چیزی بود که پیشونیم رو خراش داد و با دیدن آلبوم سولوم تعجب کردم. یعنی توی مدت نبودم چه اتفاقی افتاده بود که اینطور فن ها رو آتیشی کرده بود؟ حتی فرصت نداشتم که به این موضوع فکر کنم چون اینبار به جای آلبوم سیلی یکی از طرفدار ها بود که توی گوشم نشست و صدای فریادش که گفت:
- همش تقصیر توئه
چی تقصیر من بود؟ نشد بپرسم چون با کشیده شدن کلاه هودیم از پشت تعادلم رو از دست دادم و روی زمین افتادم طوری که تمام وزن بدنم روی دست چپم فرود اومد و دستم تیر کشید و بعد مشت و لگد بود که سمتم حواله میشد و من فقط تونستم با دست راستم صورتم رو بپوشنم که به صورتم آسیبی نرسه و بین این مشت و لگد ها هر از گاهی حرف بعضیاشون که صدای بلند تری داشتن رو میشنیدم:
- اگه تو عرضه نشون میدادی الان اوپا به جای اون دختره کنار تو بود
- باید کام اوت میکردی که بفهمه دوسش داری اون وقت نمیرفت با اون عفریته دوست بشه
- تقصیر توئه که سوهو الان داره با اون دختره بازیگر قرار میزاره
صدای فریاد آخری توی سر خودم تکرار شد. اتقدر تکرار شد که ضربه های مغزم به دیواره قلبم رسید و کوبید و کوبید تا قلبم از هم متلاشی شد. سوهو با یه دختر قرار میذاشت؟ این مسلما دروغ بود سوهو خودش گفته بود که من رو دوست داره. اما پس من چرا داشتم بخاطر یه خبر دروغ کتک میخوردم؟
به دقیقه نکشیده نیروهای امنیتی فرودگاه به کمکم اومدن و جمعیت رو متفرق کردن و تقریبا جنازه بدون قلب و روح من رو از روی زمین بلند کردن نمیدونم از درد قلبم بود یا دستم که با صدای بلند اعتراض کردم:
- آخ درد داره
منیجر با نگرانی دستم رو گرفت تا چکم کنه اما باز صدای دادم بلند شد یکی از مامورای امنیتی گفت:
- احتمالا دستش شکسته باشه تکونش ندید الان زنگ میزنم آمبولانس بیاد دنبالتون
منیجر پیشنهادش رو رد کرد:
- تا امبولانس بیاد دیر میشه ممکنه باز تجمع کنن با ماشین خودمون میبریمش بیمارستان شما فقط اگه ممکنه تا ماشین اسکورتمون کنین
با درد دنبالشون کشیده شدم برای یک لحظه سر برگردوندم و به جایی که تا دقایقی قبل داشتم بابت گناه نکرده کتک میخوردم نگاه کردم زمین پر بود از عکس های پاره من و سوهو نگاهم روی یکی از عکس های مشترک من و سوهو موند عکس رو از وسط پاره کرده بودن جوری که حالا هر کدوم از ما یک عکس جدا به حساب میومدیم اما دستم هنوز روی شونه سوهو جا مونده بود.
***

BẠN ĐANG ĐỌC
paper cut new version
Tiểu Thuyết Chungخیلی ها میگفتن چرا تو پیپرکات متین نیست این یه پیپرکات ویرایش شده با وجود متینه بجز اضافه شدن قسمت هایی که متین نبود چیز زیادی تغییر نکرده با شرایط فعلی این داستان برای تغییر روحیه هممون در روز های زوج اپ میشه مگر اینکه فیلترشکنم وصل نشه یا اتفاق بد...