لبخند زدم و موقعی که صورتش به صورتم نزدیک و نزدیک تر میشد چشمامو بستم. حس لبهاش بعد از این مدت طولانی واقعا حس قشنگی بود. اینکه سعی میکرد با اون لبای کوچیکش کل لبم رو توی دهنش جمع کنه و وقتی فهمید نمیتونه بیخیال شد و فقط لب پایینم رو گاز ریزی گرفت و گوشه لبم رو زبون زد. زبونش دور تا دور لبم رو خیس کرد و وارد شد یه گاز ریز از زبونش گرفتم که آخ خفه اش توی دهنم پیچید و بعد هر دو زبون محکم به هم گره خوردن
با یه دستش دسته ای از موهام رو توی دست گرفت و به سمت راست کشید و بعد صورتش رو سمت چپ گردنم پنهان کرد و خیلی آهسته گاز گرفت اما دلم خواست براش کولی بازی دربیارم:
- آخ نکن مگه نشنیدی منیجر گفت فردا باید لایو بگیرم و همه چیز رو به فنا توضیح بدم!
با بدجنسی توی گردنم نفس کشید و ما بین لیس زدن هاش جواب داد:
- این... تنبیهت بود... که دیگه... هیچ وقت... گردن... هیچ کس... بجز من رو... نبوسی...
خندیدم و با یه حرکت جامون رو عوض کردم روی تخت انداختمش و روی پاهاش نشستم و در حالی که هر دو دستش رو با دستام دو طرف صورتش قفل کرده بودم با شیطنت پرسیدم:
- اوه تو تنبیه کردنم بلدی؟ میدونستی منم خیلی چیزا واسه تنبیه کردنت دارم؟
خیلی کیوت مثل تازه عروس کوچولویی که شوهر غول پیکرش رو تهدید میکنه، تهدیدم کرد:
- موبینا جرات نکن حتی یه مارک هم روی گردنم بزاری چون تو اون لایو کوفتی منم باید به عنوان لیدر توضیح بدم
ابرویی بالا انداختم و با خنده گفتم:
- خب پس تنها راه اینه جایی رو تنبیه کنم که تو لایو دیده نمیشه
چشماش درخشید و این یعنی فهمید منظورم چیه ولی باز خودش رو به اون راه زد و جرات کرد که بپرسه:
- منظورت کجا... آخ
بهش فرصت ندادم جمله اش رو تموم کنه و قبل از اون خیلی سریع حوله رو از دور پاهاش کشیدم و کناری انداختم و یه گاز نرم با لبهام از سرش گرفتم که باعث شد به جای اخر جمله، صدای ناله اش رو بزاره.
خندیدم و گفتم:
- این تنبیه این بود که به جای هردومون واسه رابطه مون تصمیم گرفتی.
رون پاهاش رو محکم چنگ زدم و زبونم رو از بالا تا پایین اون ستون که با اولین گاز قد کشیده بود کشیدم و باز با لبهام یه گاز ریز از پایین گرفتم و گفتم:
- این یکی تنبیه اینه بهم دروغ گفتی
یه کام عمیق ازش گرفتم و توی چشماش که با وجود خمار شدن هنوز نگاهم میکرد نگاه کردم و چشمک زدم. خندید و سرش رو روی تخت کوبید و با مک عمیق آخرم هر دو دستش ملافه رو چنگ زد. دهنم رو ازاد کردم و در حال تنگ کردن مسیر حرکت دستم با لحن اغواگری گفتم:
- این یکی هم تنبیه این بود که باعث شدی دلم برات تنگ شه
دیگه نتونست طاقت بیاره نفسش رو شدید بیرون فرستاد و در حال نفس نفس زدن نیم خیز شد و دستش رو دور گردنم حلقه کرد و موقع گذاشتن لبهاش روی لبم تقریبا با التماس گفت:
- تنبیهم کن... من پسر بدی بودم... بیشتر تنبیهم کن.
بعد از یه بوسه عمیق که نفسش رو از قبل هم تنگ تر کرد لاله گوشش رو بوسیدم و کنار گوشش گفتم:
- پسر بد من... بهم بدی کن... میبینی که هرچقدر بد باشی بازم دوست دارم
با حرکت لرزون زبونم پشت گوشش آهی کشید و با صدای لرزون گفت:
- منم دوست دارم.
سینه اش رو به دندون گرفتم و آهسته کشیدم و پرسیدم:
- حتی وقتی میگی دوسم نداری؟
موهام رو از شدت لذت کشید و بین هر نفس نامنظمش جواب داد:
- حتی وقتی میگم دوست ندارم.
یه سمت لبم به بالا کش اومد با یه حرکت به سمت مخالف و روی شکم چرخوندمش و در حال بوسیدن کمرش طعنه آمیز گفتم:
- تنبیه آخرت میدونی برای چیه؟
چنان اسپنک محکمی زدم که به جای جواب فقط یه آخ عمیق از دهانش دراومد و صداش رو با گاز زدن ملافه خفه کرد تا به گوش طبقه پایینی ها نرسه پس خودم به جای اون جواب دادم:
- برای اینکه یاد بگیری دیگه هیچ وقت ترکم نکنی
روی تنش خوابیدم و در حال وارد شدن بهش تاکید کردم:
- هیچ وقت عشقم... هیچ وقت
***

YOU ARE READING
paper cut new version
General Fictionخیلی ها میگفتن چرا تو پیپرکات متین نیست این یه پیپرکات ویرایش شده با وجود متینه بجز اضافه شدن قسمت هایی که متین نبود چیز زیادی تغییر نکرده با شرایط فعلی این داستان برای تغییر روحیه هممون در روز های زوج اپ میشه مگر اینکه فیلترشکنم وصل نشه یا اتفاق بد...