part 46

105 19 0
                                        

کت شلواری که نونای استایلیست داده بود رو تنم کردم و در حالی که توی آینه به خودم نگاه میکردم پرسیدم:
- نونا به سهون چی دادی بپوشه؟
در حالی که برای آخرین بار موهام رو مرتب میکرد جواب داد:
- میخوای بدونی لباس تو قشنگ تره یا سهون؟
با شیطنت خندیدم سری از تاسف تکون داد و با خنده گفت:
- لباس تو قشنگ تره اولین ورودت به برنامه ست باید تاثیرگزار باشی.
به کت اسپرت و شلوار جینی که تنم بود دستی کشیدم و گفتم:
- اما نونا من گونی هم بپوشم تاثیرگزارم.
از این همه اعتماد به نفس کاذبم لال شد و فقط خندید منیجر نیم نیدا تقه ای به در زد و گفت:
- دارن فیلمبرداری رو شروع میکنن زود باش بیا.
برای رسیدن به فیلمبرداری عجله کردم اما باز هم دیر رسیدم دستیار کارگردان برای اینکه صحنه فیلمبرداری قطع نکنه آهسته کنار گوشم گفت:
- نگران نباش دیر نکردی اول اونا فیلمبرداری میکنن بعد تو وارد میشی.
از اونجایی که برنامه باستد مستند طوری بود یعنی اینکه یه چهارچوب داستانی خاص بدون دیالوگ داشت پس کات زیادی هم وسط برنامه نمیخورد و همه چیز طبیعی پیش میرفت و فیلمبرداری میشد بنابراین بدون کات دادن نوبت ورود من شد. دستیار کارگردان آخرین سفارشات رو کرد:
- فقط طوری راه برو که جذابیتت رو به رخ بکشی انگار اومدی رو فرش قرمز و بعد از اون طبق چهارچوب داستان کاراکتر یه کارآگاه باهوش رو به خودت بگیر و بازی کن.
سری در تایید حرفاش تکون دادم و با اشاره کارگردان تصویربرداری وارد شدم. طبق خواسته دستیار کارگردان دست توی جیب کردم و مثل یه مانکن خودپسند روی فرش قرمز قدم برداشتم. دو ماه از زمان کارآموزیم رو صرف یاد گرفتن طرز درست راه رفتن توی مکان های مختلف کرده بودیم و این یک قلم رو خیلی خوب بلد بودم.
با وارد شدنم همه سرها به سمتم چرخید و همه با وجد شروع به تعریف از تیپ و قیافه ام کردن هرچند که میدونستم این واکنش های افراطی قسمت مهمی از صنعت سرگرمی کره ست اما باز از واکنش زیادی شون سرشار از غرور و لذت شدم و با همون حس غرور گفتم:
- کارآگاه کیم هستم آگهی استخدامتون رو دیدم و برای گرفتن کار اومدم.
سه جونگ فورا گفت:
- شما استخدامی.
بعد به بازوی مین یونگ نونا مشت کوبید و مثلا آروم زمزمه کرد:
- اونی اون خوشگل ترین و خوشتیپ ترین کاراگاهی که تو عمرم دیدم.
مین یونگ با خنده تایید کرد و سهون با نق نق معترض شد:
- این قبول نیست پس من چی‌ام؟
سجونگ و مین یونگ نونا ریز خندیدن و من طبق عادت و بدون اراده برای سهون زبون درآوردم. زبون درازیم رو جه سوک هیونگ دید و با خنده گفت:
- اون خوش تیپ و خوش قیافه ست اما رفتارش مثل مگنه های کیوته.
بعد از اون نوبت ورود مشتری و ارائه بخش معمایی این قسمت بود. داستان معمایی این قسمت پیدا کردن یک قطعه جواهر بود که برای پیدا کردنش باید وارد یه هزار توی پر از معما میشدیم و معماهای مختلف رو حل میکردیم تا اجازه ورد به اتاق بعدی هزار تو رو داشته باشیم. داستانش بیشتر شبیه اتاق فرار بود و من هم انقدر با چانیول هیونگ به اتاق فرارهای مختلف کره رفته بودیم که یه پا استاد این موضوع بودم.
به محض رسیدن به هزارتو قرار شد به دو گروه تقسیم بشیم و از دو راه مختلف وارد بشیم. من و سهون و سه جونگ و جه سوک هیونگ با هم هم تیمی شدیم و جه سوک هیونگ برای بامزه بازی گفت:
- این قبول نیست چرا منه آجوشی رو قاطی مگنه لاین دارین میفرستین؟
برای شیرین کردن خودم پیش پادشاه مجری گری کره با پاچه خواری تمام گفتم:
- هیونگ ‌نگران چیزی نباش من ازت محافظت میکنم تازه تو اصلا آجوشی نیستی پوستت حتی از سهونم صاف تره.
همه خندیدن و سهون آروم لگدی به ساق پام زد و با نق نق گفت:
- آهای تازه وارد از خودت مایه بزار.
به سمتش برگشتم و برای اذیت کردنش گفتم:
- ببخشید ولی مگه همدیگه میشناسیم که تو دیدار اول اینجوری بم لگد میزنی؟ تو مدرسه قلدری چیزی بودی؟
همه به این کل کل ما خندیدن حتی پشت صحنه هم عوامل با صدای ارومی میخندیدن و این نشون میداد تا اینجای کار خوب عمل کردم.
اتاق اول اتاقی بود که هر دو گروه باید وارد میشدن و از دو در مختلف به دو راه مختلف میرفتن روی هر در معمای مخصوص اون در طرح شده بود. ما باید معمای در راست رو حل میکردیم اما چشم من رو در چپ گرفته بود. معمای اون در شامل حد و انتگرال ریاضی بود و من هیچ وقت ندیده بودم که تو یه برنامه تلویزیونی همچین معمای پیچیده ای مطرح کنن. خوب که دقت کردم فهمیدم که سوال انتگرالش در واقع ساده ترین جوابه و نکته اصلی برای مکعب طرح شده توی سواله اما انگار جونگ مین هیونگ هم مثل من اول گول ظاهر انتگرال خورده بود که شاکی گفت:
- این قبول نیست سوال ما خیلی سخت تر از اون یکی گروهه.
با جزییات براش توضیح دادم:
- هیونگ اینطوری نگاهش نکن در واقع خیلی آسونه جواب انتگرال طبق توابع مثلثاتی میشه سینوس ایکس که اگر مبدا مختصات رو در نظر بگیری برابر با یک میشه پس فقط باید بتونی جواب مکعب رو در بیاری اونم که خیلی آسونه اینجا رو ببین.
و شروع کردم به توضیح دادن حل مکعب که کمی بعد دیدم بقیه در حال خندیدن هستن نگاهی به اطراف انداختم و کنجکاو پرسیدم:
- چی شده؟
جه سوک هیونگ خیلی صادقانه گفت:
- کار به این ندارم که تو داری به خنگ ترین آدم گروه درباره توابع مثلثاتی حرف میزنی بیشتر واسه این میخندم که جونگ مین یجورایی با دقت گوش میده و سر تکون میده انگار میفهمه چی میگی
خود جونگ مین هیونگ خندید و مین یونگ نونا با خنده گفت:
- راستشو بگم‌ اینایی که تو گفتی حتی‌ منم نفهمیدم.
نگاهی به جمع کردم و تمام توضیحاتی که داده بودم رو تو یه کلمه خلاصه کردم:
- خلاصه همه چیزایی که گفتم این بود که جواب ۱۱۲۳ هست.
ناباور رمز رو زدن و با باز شدن در گروه مخالف با خوشحالی عبور کردن و گروه خودمون به اعتراض افتادن:
- هی این چه کاری بود تو عضو گروه مایی باید به ما کمک کنی.
سمت معمای در ورودی خودمون نگاه کردم و باز شروع به توضیح کردم:
- معمای ما آسونه هیونگ این اعداد اعداد مفرد ضریب سه هست اگر بخواییم به ترتیب بریم باید...
جه سوک هیونگ دستش رو به نشونه توقف جلوی صورتم‌ گرفت و گفت:
- موبین شی از الان تا اخر این پرونده کلا بیخیال توضیح بشو فقط جواب آخر رو بگو
با حالت فهمیدن آهان رو کشیدم و خلاصه گفتم
- ۳۹۶۷
سهون سر به سرم گذاشت:
- هیونگ نیم احساس نمیکنی کاراگاه جدید سعی داره نابغه بودنشو به رخ بکشه؟
جه سوک هم دم به دمش داد و تایید کرد:
- آره یجوریه انگار داره پز هوشش رو میده.
برای سهون که حتی اینجا هم دست از سر به سر من گذاشتن برنداشته بود و سوسه میومد لبخند عریضی زدم که خودش خوب توانایی ترجمه اش رو داشت و بعد با هم از اتاق رد شدیم. سه اتاق اول انقدر آسون بود که برای هر کدوم در عرض کمتر از پنج دقیقه جواب رو پیدا میکردم و با تجربه ای که داشتم بیخیال توضیح فقط جواب رو میگفتم و رد میشدیم.
بالاخره اتاق چهارم کمی هیجان بالا رفت. معمای اتاق به این صورت بود که دو نفر باید به عنوان مهره بازی روی صندلی می نشستن و دو نفر دیگه معماها رو یکی پس از دیگری حل میکردن و اگر جواب اشتباه میدادیم مهره بازی مجازات میشد.
با سجونگ برای حل معماها داوطلب شدیم و من با لبخند به سهون که روی صندلی مجازات مینشست نگاه کردم و میتونم قسم بخورم که لبخند من رو که دید تن و بدنش لرزید.سوال اول رو سجونگ جواب داد و جه سوک هیونگ از مجازات در رفت. سوال دوم رو با وجود اینکه خیلی خوب بلد بودم اما با یه لبخند روی لب اشتباه جواب دادم و از لوله مجازات کف روی سهون پاشیده شد و صورتش انگار که اصلاح کرده باشه و خمیر روش روی تمام صورتش مونده باشه خنده دار شد. با حفظ همون لبخند ترسناک مثلا دلسوزانه گفت:
-آخ ببخشید فقط یه عدد بیشتر گفتم.
برای حل سوال سوم به سجونگ کمک کردم و برای اذیت کردن سهون باز جواب اشتباه دادم اینبار به اون کف ها گچ هم اضافه شد عملا سهون تبدیل به مجسمه گچی شده بود. با اشتباه جواب دادن سوال بعدی اینبار سهون خیس آب شد سجونگ و جه سوک هیونگ دستم رو خوندن و پر صدا خندیدن و سهون اعتراض کرد:
- موبینا میکشمت
از کانسپت برنامه استفاده کردم و باز با خنده جواب دادم:
- ببخشید ولی مگه همو میشناسیم که تو اولین دیدار داری تهدید به قتلم میکنی؟
سجونگ و جه سوک پر صدا خندیدن و سهون لباشو از حرص روی هم فشار داد.
مراحل که تموم شد و از اتاق بیرون زدم گروه دوم برای چند ثانیه با تعجب به سهونی که از سر و صورتش گچ میریخت و خیس آب و کف بود نگاه کردند و بعد یهو همه زیر خنده زدن.
بعد از خروج از در محافظ گنج رو دیدیم. باید ازش میخواستیم که راز آخر رو بهمون بگه و بعد گنج رو پیدا میکردیم اما مرد محافظ به هیچ صراطی مستقیم نبود و نم پس نمیداد و هرچه ما اصرار میکردیم اون انکار میکرد
جه سوک هیونگ به عنوان سن بالاترین فرد گروه به سجونگ دستور داد:
- تو مگنه ای براش کیوت بازی در بیار.
حتی تصور اینکه سجونگی که شونو لیدر مانستا اکس رو کول کرد و راه رفت کیوت بازی در بیاره برام غیر قابل تصور بود پس میکروفونی که بهم وصل بود رو کلا یادم رفت سر توی گوش سهون کردم و گفتم:
- کیوت شدن سجونگی که پسر ۷۰ کیلویی کول میکنه باید دیدنی باشه.
سهون هم برای سربه سر سجونگ‌ گذاشتن با من هم دست شد و گفت:
- پس باید میدیدی تو روز اول چطوری از تو جعبه مار نقشه رو بیرون کشید.
سجونگ که تمام حرفای ما رو شنیده بود برای مقابله به مثل با لبخند گفت:
- اوپا قبلا من مگنه بودم اما الان کارآگاه جدید مگنه ست.
جونگ مین با تعجب پرسید:
- واقعا؟ مبین شی تو از سجونگی ما کوچک تری؟
به کل فراموش کردم که کانسپت اینه که من این آدما نمیشناسم و دقیق جواب دادم:
- بله من دو ماه کوچک ترم
جه سوک هیونگ حرفش رو عوض کرد:
- پس مبین شی برای ایشون کیوت شو.
سجونگ هم مثل من کانسپت غریبه بودن رو یادش رفت و صمیمانه گفت:
- اوه من هیچ وقت ندیدم سونبه کیوت بشه.
مین یونگ نونا جمله اش رو اصلاح کرد:
- سجونگا اینجا تو سونبه ای.
سهون بیخیال این تصحیح کلا به کانسپت غریبه بودن گند زد و گفت:
- راست میگه منم هیچ وقت ندیدم این بچه غول کیوت بشه همیشه فقط برای من قلدری میکنه.
سرم رو خم کردم و در حالی که باز لبخند خبیثم برگشته بود برای بار سوم از کانسپت برنامه سواستفاده کردم.
- ببخشید ولی مگه همدیگه میشناسیم که تو اولین دیدار بهم میگی بچه غول؟
اینبار دیگه سهون طاقت نیاورد و به عادت همیشه توی خوابگاه دنبالم افتاد و من دو پا داشتم و دوتای دیگه قرض کردم و فرار رو بر قرار ترجیح دادم.
***

برای قسمت دوم باستد عوامل یه انبار متروکه رو کرایه کرده بودن و قرار بود فیلمبرداری این قسمت به صورت جدا ضبط بشه کانسپت اینطور بود که هر کدوم از کارآگاه ها رو مثلا دزدیده بودن و هر کدوم رو توی اتاق های جدا زندانی کرده بودن و هر کارآگاه باید معمای اتاق خودش رو حل میکرد تا بتونه آزاد بشه و البته که من رو هم مثلا دزدیده بودن اما فرقی که اتاق من با بقیه اتاق ها داشت این بود که من به عنوان کارآگاه تازه وارد باید وفاداریم رو ثابت میکردم پس ماموریت اتاق من کمک کردن به بقیه برای حل معماشون بود. دوربین و بلندگویی توی هر اتاق گذاشته بودن که صفحه نمایش و میکروفون متصل به اون توی اتاق من بود و من باید از این فاصله به هرکسی کمک میکردم تا معماش رو حل کنه.
معمای سهون چیزی شبیه به بازی چنگک و جایزه بود طوری که سهون از یه جنگک اویزون بود و باید به چنگک دستور میداد کجا ببرتش و بعد چند تا طناب رو که اشتباه بسته شده بود باز میکرد و اینبار درست گره میزد برای اذیت کردن سهون چندبار اشتباه راهنماییش کردم تا توی آب پرت بشه اما بعد از بار سوم که توی آب فرو رفت و موش آب کشیده بیرون اومد وقتی صدای بلند دادش که اسمم رو تهدید آمیز صدا میکرد دراومد دست از اذیت کردنش کشیدم و کمکش کردم تا از اتاق فرار کنه.
هرچند که اگر این کار رو نمیکردم مطمئن بودم شب چغلیم رو به سوهو هیونگ میکرد و باید منتظر مجازات سختم که شنیدن نق نق های سوهو هیونگ‌ درباره احترام به بزرگتر بود میبودم. درسته که به قول چانبک من سوگلی سوهو هیونگ بودم اما سوهو هیونگ لیدر عادلی بود و وقتی زیادی از حد اعضا رو اذیت میکردم باهام شدیدا برخورد میکرد. پس به سر به سر گذاشتن بیشتر اصلا نمی ارزید.
سهون بعد از آزادی برای کمک به جه ووک هیونگ رفت و من سراغ کمک به نفر بعد رفتم. بعد از سهون نوبت سجونگ بود راز اتاق سجونگ از همه اسونتر بود و فقط کافی بود غذاهایی که براش آماده کرده بودن رو تموم کنه تا کلید رو پیدا کنه و فرار کنه و بالاخره بعد از چند دقیقه سجونگ هم آزاد شد و برای کمک به جه ووک هیونگ رفت. معمای اتاق جه ووک هیونگ اصلا سخت نبود و فقط کافی بود یه ترازو رو که یه کفه سنگین تر داشت متعادل کنه ولی قسمت سخت ماجرا این بود که این کار رو باید با مارهای زنده میکردن. سهون پشت جه ووک هیونگ قایم شده بود و به سجونگ که تک و تنها داشت یکی یکی مارها رو بغل میکرد و سمت ترازو میبرد با حالت مردونه ای امیدواری میداد:
- سجونگا نگران نباش من مراقبتم.
طاقت نیاوردم و از میکروفون باز شروع به کرم ریختن سر سهون کردم:
- سهونا دقیقا چطور از اون فاصله داری از سجونگ مراقبت میکنی؟
حرف دیروز خودم رو انتقام جویانه به خودم تحویل داد:
- ببخشید ولی مگه همدیگه رو میشناسیم که سهونا صدام میکنی؟
انصافا که انتقام خوبی بود پس خندیدم و حرفم رو مودبانه تر کردم:
- سهون هیونگ خجالت نمیکشی تو پشت جه ووک هیونگ قایم شدی سجونگ داره به مارا دست میزنه؟
خیلی رک و صادقانه گفت:
- نه من خجالت نمیکشم تو اگه خجالت میکشی پاشو بیا کمک سجونگ مارا رو جا به جا کن.
سجونگ هم همدست سهون شد و سر به سرم گذاشت:
- اره موبینا پاشو بیا اینجا کمکم کن.
از اونجایی که در حالت عادی با اینکه از سجونگ کوچکتر بودم ولی چون سونبه اش حساب میشدم همیشه سونبه نیم خطابم میکرد با شنیدن اینکه بخاطر کانسپت برنامه خیلی راحت موبینا صدام کرده بود تعجب کردم و صادقانه جواب دادم:
- ولی من از حیوونا میترسم.
سهون گفت:
- ولی تو یه حیوون خونگی داری.
- آره اما حیوون خونگی من توانایی اینکه خودشو دور تنم بپیچه و استخونامو خورد کنه نداره.
چنان مظلومانه این حرف رو زدم که صدای خنده هر سه شون دراومد و کمی بعد همه از زندان نجات پیدا کردیم.
***

paper cut new versionTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang