part 93

131 19 0
                                        

با این حرف نگاه هر دو مون هم زمان روی پایین تنه سوهو افتاد و یهو هردومون وحشت زده از جا پریدیم اون سمت سرویس و من سمت در رفتم و هم زمان با هم گفتیم:
- من میرم اینو درست کنم
- من میرم درو باز کنم
و من بی خیال اطلاعیه سوهو در حال دویدن سمت در با خودم گفتم لعنت بهت به خروس بی محل
با تعجب به قیافه نگران و منتظر چانیول و سهون جلوی مانیتور ورودی نگاه کردم و با خودم فکر کردم. خوبه والا خونه منه ولی همه ادرس داشتن بجز من. دکمه باز کردن رو خلاف میلم زدم و جلوی در منتظرشون موندم. در باز شد و برخلاف تصور پشت سر سچان همه اعضای اکسو وارد شدن. چانیول چند ثانیه با بهت منو نگاه کرد و بعد پرسید:
- تو اینجا بودی ما کل سئول رو دنبالت گشتیم؟
انگار که اینجا بودنم بعد از اون لایو غمگین و عجیب که بوی افسردگی و خودکشی میداد عادی ترین اتفاق ممکن باشه شونه بالا انداختم و گفتم:
- کجا میخوای باشم خب خونمه.
سه ثانیه، فقط سه ثانیه طول کشید تا تصمیم بگیره یهو سمت من بدوه چنان از این حرکت یهوییش ترسیدم که بلند یا خدا رو داد زدم و مخالف جهت اون فرار کردم. اما خب متاسفانه بخاطر لنگای درازش با یه پرش از روی مبل به من رسید و برخلاف تصورم که فکر میکردم الانه که کتک بخورم منو محکم بغل کرد و با گریه گفت:
- خداروشکر که حالت خوبه.
این عرصه چند لحظه بعد با شش جفت دست دیگه تنگ تر شد و این وسط دست یکیشون محکم توی سرم خورد و صدای غرغر کیونگسو نشون داد از کی کتک خوردم:
- ما رو در حد مرگ ترسوندی بعد پاشدی اومدی اینجا
مینسوک از این حلقه تنگِ آغوش بیرون رفت و پرسید:
- اون یکی احمق کوش؟ اونم اینجاست؟
جوابش با پاهای خودش از پله ها پایین اومد و بدون اینکه ما رو این گوشه دیوار کیپ هم ببینه با صدای بلند پرسید:
- کی بود موبینا؟
لازم نبود جوابی بدم چون خودش بالاخره به پله آخر رسید و اعضا رو در حالی که من رو وسط خودشون له میکردن دید فقط چند ثانیه چشم تو چشم شدن و بعد بکهیون با صدای بلند دستور حمله داد:
- این یکی رو زنده نزارین
چانیول، کای، سهون و خودش مثل تیر از کمان رها شده سمت سوهو دوییدن و جونگده و کیونگسو و مینسوک همون جا کنار من ایستادن و با لذت به این تعقیب گریز نگاه کردن. سوهو بیچاره سعی میکرد با تمام قدرت از دستشون فرار کنه ولی مگه کلا چقدر جا برای فرار داشت توی یه حرکت کای و سهون از دو سمت مبل راهشو بستن و چانیول انگار توپ دیده باشه با اون پای دراز یه لگد به باسنش زد و سریع پاش رو با درد توی دستش گرفت:
- آخ... سنگه یا باسن؟
بک بدون اینکه هیونگ بودن سوهو یادش باشه یه پس‌ گردنی نثار سوهو کرد که صداش رو دراورد:
- یااااا واسه چی میزنی؟
بک هم پس گردنی دیگه ای زد و با عصبانیت جواب داد:
- خوب میکنم ما هفت نفر چهار ساعته با چشم گریون و دل نگران اون بیرون داریم دنبال شما دو تا احمق میگردیم و اون وقت شما دو تا جفتتون اینجا با هم...
خودم رو بین سوهو و بکهیون انداختم تا مانع کتک خوردنش بشم و همین حرکتم باعث قطع شدن حرف بکهیون شد چند ثانیه فقط نگاه کرد و اینبار با چشمای گرد گفت:
- حالا ازش دفاع هم میکنی؟
لگد محکمی که به ساق پام زد باعث شد از درد خم بشم اما یادم نرفت سوهو رو پشت سرم نگه دارم که از این لگدا نوش جان نکنه.
بعد از خوردن چند تا لگد و نیشگون و پس گردنی باز تغییر فاز داد و یهو هردو مون رو با هم بغل کرد و دوباره زیر گریه زد:
- خیلی احمقین خیلی ترسیده بودیم که بلایی سر خودتون آورده باشید.
با این حرفش اون سه تا خل و چل دیگه هم محکم بغلمون کردن و یهو همه با هم به گریه افتادن. البته که من درکشون میکردم معلوم بود که خیلی برای ما دو نفر نگران بودن و تو این شرایط با گم و گور شدن یهویی مون حتما ترس برشون داشته که به این حال افتادن. بعد از چند دقیقه بالاخره انگار به خودشون اومدن و اینبار نوبت بازخواست مون رسیده بود.
من و سوهو کنار دیوار مثل آدمای خطا کار سرپا ایستاده بودیم و اون هفت نفر دیگه به ترتیب روی کاناپه نشسته بودن و با چشمای طلبکار نگاهمون میکردن. اولین سوال رو کای پرسید:
- شما دو تا خجالت نمیکشین؟
جونگده سریع پشت بندش پرسید:
- اصلا به فکرتون نرسید ممکنه یهو با هم گم میشد ما نگران شیم؟
سهون بازپرس بعدی بود:
- اصلا ماها واستون اهمیتی داریم؟
مینسوک سوال کرد:
- سوهو تو مثلا لیدری چطوری میتونی یهو پا شی بی خبر از هتل بری بیرون؟
بکهیون سری از تاسف تکون داد و گفت:
- تو با خودت فکر نکردی یهو اینجوری تو لایو بزنم زیر گریه ممکنه نصف جمعیت جهان رو دلواپس کنم؟
چانیول گفت:
- واقعا از جفتتون ناامید شدم. اصلا قرار بود به ما بگید؟
کیونگسو یهو نیم خیز شد و گفت:
- ولی من هنوز اروم نشدم بزار یه دور دیگه موها این گیس بلند رو بکشم
چانیول و کای از دو طرف دستای کیونگسو خشمگین رو کشیدن و مجبور به نشستنش کردن
سوهو آهسته و کوتاه جواب همشون رو داد:
- واقعا متاسفم.
من زیر لبی نق زدم:
- ولی من اصلا متاسف نیستم حق تون بود نگرانم شید تا دیگه بهم نگید که خائنم.
کیونگسو دوباره از جا پرید و اسیر تو دستای کای و چانیول که باز به موقع گرفته بودنش گفت:
- کاریش ندارم فقط موهاشو میکشم
سوهو از غفلت بقیه سو استفاده کرد سرش رو نزدیک اورد و کنار گوشم گفت:
- راستی با موی بلند خیلی سکشی شدی
همون لحظه دمپایی ابری بکهیون درست از کنار گوش من رد شد و به دیوار خورد و بعد صداش بلند شد:
- از هم فاصله بگیرین ببینم. تو هم خیلی جالبی هیونگ از صبح تا الان ورد باید از گروه بره گرفته بودی یهو بعد چند ماه یادت افتاد با موی بلند سکشیه
مینسوک انگار تنها فرد منطقی اون جمع بود پرسید:
- چی شد یهو تصمیم تون عوض شد؟
سوهو جواب داد:
- فقط نشستیم با هم حرف زدیم و سوتفاهم‌ها رو حل کردیم.
جونگده نق زد:
- نمیشد یه سال پیش حل کنید ما انقدر از دیدن حال شما دو تا خودخوری نکنیم؟
خب راستش این سوال من هم بود ولی سوهو  با پرسیدن یه سوال دیگه از جواب دادن بهش طفره رفت:
- شما اینجا رو از کجا پیدا کردین؟ من به کسی درباره این خونه نگفته بودم.
مینسوک جواب داد:
- یه بار وقتی مست بودی از بار زنگ زدن بهم بیام دنبالت بعدش ادرس اینجا رو بهم دادی.
چانیول گفت:
- به منم تو مستی زنگ زدی بیام برسونمت اینجا.
سهون گفت:
- به منم.
بکهیون دستشو بلند کرد و گفت:
- منم همینطور.
به جونهیون هم که تو مستی ادرس داده بود! سمت سوهو برگشتم و ابرویی بالا انداختم و پرسیدم:
- نبودم دائم الخمر شدی؟
از تماس چشمی باهام خودداری کرد و در حال نگاه کردن به زمین و اسمون گفت:
- فقط وقتی مست میکردم توهم تورو میزدم واسه همین هر وقت دلم برات تنگ میشد می‌نوشیدم.
موقع گفتن این حرف لپاش سرخ شد و انقدر کیوت شده بود که نتونستم مقاومت کنم لپش رو کشیدم و گفتم:
- اوووه کیوت از این به بعد دیگه من هستم نیازی به نوشیدن نداری.
لنگه دوم دمپایی بکهیون باز از کنار سرم رد شد و به دیوار خورد و صدای جیغش دراومد:
- پاشید برید واسه این لوس بازیاتون یه اتاق بگیرید
لبخند شیطانی زدم و دست سوهو رو گرفتم و سمت پله ها کشیدم و در همون حال با شیطنت گفتم:
- مرسی که یاداوری کردی هیونگ اتفاقا قبل اومدنتون یه کار نا تموم داشتیم.
گفتم و با عجله سوهو بالا کشیدم مبادا یکی از اون شش جفت دمپایی که سمتمون پرت شد به سوهو بخوره
دستش رو گرفتم و سمت اتاق فرار کردیم و به محض بسته شدن در نگاهمون که بهم گره خورد به خنده افتادیم با دیدن خنده اش خم شدم تا از اون لب های هوس انگیز یه بوسه بگیرم اما هنوز به مقصد نرسیده با زنگ خوردن گوشیم ازش فاصله گرفتم
هر کس دیگه اگر بود بیخیال تماس فقط جواب نمیدادم اما این صدای زنگ مخصوص متین بود و بهم یادآوری میکرد من برادرم رو از یه شهر دیگه با نگرانی کشوندم اینجا و حالا اگر جوابش رو نمیدادم حتی نگران تر هم میشد
به محض وصل شدن تماس حتی اجازه نداد الو بگم و با نگرانی گفت:
- کجایی مبین چرا استدیو نیستی
- من خوبم متین نگران نباش یکم آروم باش
- بهت میگم کجایی مگه نگفتم از اینجا جم نخوری تا بیام؟
سوهو صفحه گوشیش رو سمتم گرفت و نگاهم روی مقاله ای که نشون میداد متین بین فن هایی که جلوی استدیو تجمع کرده بودن گیر کرده نشست و با نگرانی گفتم
- تو کجایی متین تونستی از بین فن ها خارج بشی؟ کسی که بهت دست نزد؟ الان حالت خوبه؟
کلافه نفسش رو فوت کرد و گفت:
- نگران نباش یونگی باهام بود کشیدم بیرون فقط یکم... اه لعنتی هیچی ولش کن الان موضوع من نیستم تویی
بالاخره خیالش رو راحت کردم:
- من خوبم الان خونه سوهو هیونگم
- گانگ نام؟
- نه آپارتمانش منظورم نیست منظورم خونه ای بود که تازه خریده یه خونه ویلایی تو سانگدوم دونگ ببینی عاشقش میشی
مکثش زیادی طولانی شد انقدر طولانی که فکر کردم تماس قطع شده الو که گفتم بالاخره صداش هم دراومد
- خب انگار حالت خوبه الان هم که توی اون خونه پس قطعا با هم آشتی کردین خوش بگذره
حتی نایستاد من چیزی بگم و سریع تماس رو قطع کرد مات و مبهوت نگاهم رو از گوشی قطع شده به سوهو دادم انگار کل مکالمه مون رو شنیده بود که آهی کشید و توضیح داد:
- اون شب من توی این خونه پیداش کردم
خیلی خب حالا همه چیز مشخص بود برای همین بود که برادرم با وجود نگرانی اصراری برای دیدنم نداشت اون از دیدن این خونه متنفر بود و البته که حق داشت
***

paper cut new versionTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang