part 45

109 25 11
                                        

زیر چشمی به سوهو هیونگ که با احتیاط کامل داشت رانندگی میکرد نگاه کردم و بیشتر توی صندلی فرو رفتم. بعد از فیلمبرداری تبلیغات جدیدم برای یه برند ساعت معروف دنبالم اومده و بدون اینکه بگه کجا میریم داشت منو با خودش میبرد. وقتی از شهر خارج شد دیگه طاقت نیاوردم و مشکوک پرسیدم:
- مطمئنی منیجر نیم نیدا خودش گفت منو ببری سر برنامه ام؟
با سر تایید کرد و به زیر لب خوندن آهنگ سولوی خودش ادامه داد. باز پرسیدم:
- نگفت چه برنامه ای یهویی؟ آخه من بعد فیلمبرداری تبلیغاتم برنامه ای نداشتم.
به جای جواب به سوالم حرف رو پیچوند:
- راستی یادم رفت بگم تو اون لباسا خیلی شیک شده بودی اصلا نمیتونستم به ساعته دقت کنم فقط چشمم رو خنده هات بود.
- فیلمبرداره کلافه شده بود هی میگفت جدی باش من هی نگاه ذوق زده تورو اون پشت میدیدم خنده‌ام میگرفت فکر کنم دیگه تا عمر داره با من کار نکنه. ولی بازم فکر نکن یادم رفته نگفتی برنامه‌ام چیه؟
نفسش رو کلافه بیرون داد و سرسری اولین جوابی که به ذهنش رسید رو گفت:
- یه ریلیتی شو
مثل بچه زرنگا جواب دادم:
- منو رنگ نکن هیونگ ریلیتی شو از قبل نویسنده میاد درباره اش صحبت میکنه هزار مرحله داره.
- حالا این یکی یهویی شده. کانسپتش سوپرایزیه مشکلی باش داری؟
سرم رو به نشونه باشه تو راست میگی تکون دادم و گفتم:
- باشه قبول پس متنش رو بده بخونم ببینم درباره چیه.
- متن ندادن
ابرو بالا انداختم و مچ گیرانه گفتم:
- برنامه بدون متن مگه داریم؟
- گفتم که کانسپتش سوپرایزیه.
کلافه شدم بدون بازجویی مستقیم پرسیدم:
- جونا بگو کجا داریم میریم؟
کلافه شد و نق زد:
- آه چقد سوال میپرسی موبین از منیجر نیم نیدا هم انقدر سوال میپرسی؟ چطوری کل روز تحملت میکنه اون بدبخت؟
از نوع نق زدنش حس کردم دوست نداره حرفی درباره مقصد بزنه پس بیخیال شدم و اینبار خودم موضوع رو پیچوندم:
- نمیدونم میتونی از خودت بپرسی توم به عنوان دوست پسر تمام شب تحملم میکنی
خندید و از عوض شدن بحث استقبال کرد:
- از من انقدر سوال نمیپرسی پس تحمل کردنت ساده ست.
چشمک شیطنت امیزی زدم و گفتم:
- از تو لازم نیست سوال بپرسم خودم هزار یک روش و پوزیشن بلدم.
از حرفم به خنده افتاد و با سر صحت کلامم رو تایید کرد. خمیازه کوتاهی کشیدم و سرم رو به صندلی تکیه دادم زیر چشمی نگاهم کرد و اینبار اون سوال کردن رو شروع کرد:
- دیشب کجا بودی انقدر دیر اومدی؟
با یادآوری دیشب مثل بچه ای که به مادرش درباره دوستش نق میزنه شروع به غرغر کردم:
- با سهون و یو جه سوک هیونگ و چند نفر دیگه رفته بودیم واسه شام کاری. وای نمیدونی چقدر سخت گذشت همشون شروع کردن مست کردن و باز من بیچاره مجبور شدم واسه همشون تاکسی بگیرم تازه انقدر مست بودن که نتونستن رسید پرداخت امضا کنن من مجبور شدم حساب کنم.
- شام کاری؟ با جه سوک هیونگ مگه برنامه داری؟
نمیدونست؟ چطور ممکن بود سوهو هیونگ برنامه کاری من رو ندونه؟
- قراره به عنوان بازیگر مهمان تو سه قسمت از باستد بازی کنم.
- واو واقعا؟ این خیلی خوبه موبینا بهت تبریک میگم. تو کاراگاهی یا مجرم؟
خمیازه دیگه ای کشیدم و توضیح دادم:
-من کاراگاهم ولی زیاد زنده نمیمونم بعد از سه قسمت میکشنم.
نگاهش مچ خمیازه ام رو گرفت و با مهربونی پیشنهاد داد:
- میخوای دستت رو بگیرم یکم بخوابی؟ انگار خیلی خسته‌ای و هنوز هم کلی راه مونده.
بدون حرف و فقط با نزدیک شدن بهش و تکیه زدن به بازوش از پیشنهادش استقبال کردم و حتی نفهمیدم کی خواب منو گرفت.
***

paper cut new versionWhere stories live. Discover now