part 87

110 20 0
                                        

همه سکوت کردن و یه جو سنگین حاکم شد این بین اما فقط نگاه تیز متین داشت قلبم رو سوراخ میکرد نگاهش مصداق بارز کلماتی بود که به زبون نمیاورد "شاید من... اونی که به جای تو صدمه دید من بودم پس یعنی زندگی منم برات یه شوخی خنده داره که درباره اش شوخی میکنی" از نگاهش داشتم میترسیدم میترسیدم اگر این جملات رو به زبون بیاره دیگه باید چطور سرم رو بالا بگیرم اما خداروشکر که ورود تیم پزشکی نجاتم داد
دکتر شروع به معاینه کرد در حین معاینه نگاهی به جمعیت زیاد داخل اتاق کرد و گفت:
- خیلی خوبه ادم دورش پر باشه از ادمایی که دوسش دارن. تازه هزار برابر این جمعیت بیرون همین بیمارستان ایستاده.
دکتر بیچاره خبر نداشت اونی که باید دوستم میداشت اینجا نبود و قلب من با وجود این هشت نفر توی اتاق اون هزار برابر بیشتر بیرون باز فقط اون رو میخواست.
دکتر بعد از معاینه تایید کرد که حالم خوبه و عمل خوب بوده اما بازم برای اینکه مطمئن بشن تشنج نمیکنم باید دو روز بستری بمونم. با رفتن دکتر یونگمین هیونگ گفت:
- خیلی خب دیدینش خیالتون راحت شد که حالش خوبه؟ دیگه باید برگردیم کره.
سهون با اخم گفت:
- من بدون موبینا برنمیگردم.
جونگین هم پشتش رو گرفت و گفت:
- راست میگه ما دیگه تنهاش نمیزاریم.
بکهیون گفت:
- هنوز حتی نفهمیدن کی اسلحه ها رو جا به جا کرده اگه دوباره بخواد بیاد کارشو تموم کنه چی؟ یا با موبینا میریم یا هیچ کدوم نمیریم.
یونگمین هیونگ با ابروی بالا رفته پرسید:
- پس همتون میخوایین کل دو روز رو تو همین اتاق نگهبانی بدین؟ شما ایدولین یا تیم امنیتی؟
سهون با قلدری گفت:
- بحث مگنه مون باشه تیم امنیتی هم میشیم.
یونگمین هیونگ نفس عمیقی کشید و گفت:
- خیلی خب بچه بازی بسه بیایین بریم هتل بزارین این بچه یکم استراحت کنه.
باز همشون ذکر من که نمیام رو برداشتن یونگمین با استیصال به مینسوک ‌نگاه کرد و گفت:
- نمیخوای به عنوان هیونگ چیزی بهشون بگی؟
مینسوک شونه بالا انداخت و گفت:
- من هیونگم لیدر که نیستم بخوام بهشون دستور بدم وقتی نمیخواییم بریم خب بزار بمونیم.
لبخندی به این حمایتشون که خیلی وقت بود حس نکرده بودم زدم و گفتم:
- من حالم خوبه تیم امنیتی هم بیرون اتاق هست شما برید هتل بزارید منم یکم بخوابم.
بکهیون نگاه عصبی بهم کرد و گفت:
- جدیدا وقتی لبخند میزنی میگی حالم خوبه میل عجیبی پیدا میکنم که بهت مشت بزنم.
خندیدم و بعد با درد شونه ام رو گرفتم و گفتم:
- هی منو نخندونید دردم میگیره. جای اینکه اینجا وایسید باعث خندیدنم بشید پاشید برید هتل استراحت کنین از چشمای همتون پیداست کل مدت گریه کردین فقط الان باید استراحت کنید
پسرا نگاهی به هم کردن و بالاخره بلند شدن یونگمین نگاهی به متین که هنوزم کنار تخت روی صندلی نشسته بود کرد و حق به جانب گفت:
- ببخشید قربان ولی شما نمیخوای تشریف بیاری؟ شنیدی که گفت میخوام استراحت کنم
متین دست به سینه ابرویی بالا انداخت و خیلی جدی و پر از جذبه پرسید:
- ببخشید هیونگ من متوجه نشدم من از کی با کمپانی شما قرارداد بستم که الان حس میکنی میتونی به منم دستور بدی؟
انگار انتظار همچین جوابی رو نداشت که برای چند ثانیه سکوت کرد و بعد گفت:
- راست میگی منیجرت دقیقا بیرون همین در نشسته پس مسئولیتت با من نیست معذرت میخوام خداحافظ
نگاهش رو سمت من برگردوند و کوتاه و با لحن دلخوری گفت
- یکم استراحت کن ما باز برمیگردیم.
سری تکون دادم و سعی کردم تا خروج آخرین نفرشون لبخندم رو حفظ کنم و با بسته شدن در سمت متین برگشتم و اعتراض کردم:
- یا چرا خجالتش دادی
با اخمای درهم سمت من برگشت و گفت:
- حقش بود اون زمان که بهش زنگ زدم یه خبر از تو به من بده کلا منو یادش رفت و من مجبور شدم اون فیلم کوفتی رو از اینترنت ببینم و با خبر بشم مراقبت الانش دیگه خیلی دیره لعنتی هنوز تصویر اون صحنه از جلو چشمم نمیره
بی اراده از زبونم در رفت:
- مثل من که تصویر اون دو بار از جلو چشمم نمیره
مکث کرد و طوری بهم خیره شد که از نگاهش بغضم گرفت سرم رو پایین انداختم و گفتم:
- ببخشید فکر کنم فقط از یکی دیگه ناراحتم دارم سر تو خالی میکنم
- بهت که گفتم اومد
سر بلند کردم و با مظلومیت پرسیدم:
- پس چرا نموند؟
چند لحظه توی سکوت نگاهم کرد و بعد گوشیش رو درآورد و بعد از مدت کمی یه ویدیو رو آپلود کرد و گوشی رو مقابل من گرفت یه ویدیو از لایو سونبه های شاینی رو آپلود کرده بود و کپشن نوشته بود:
- صدای فریاد لیدر همیشه ساکت و مهربون اکسو رو میشنوید؟ این دردی که فقدان عزیزات به وجودت میریزه.
بالاخره ویدیو پلی شد سونبه های شاینی خیلی عادی داشتن لایو میگرفتن و اون وسط یهو صدای فریاد سوهو از دور شنیده شد مگه چقدر بلند داد زده بود که صداش از در اتاق رد شده بود؟
- دارین دروغ میگین مبین...
صداش واضح نبود و نتونستم بفهمم که چی گفت. مینهو نگاهی به بقیه اعضا کرد و پرسید:
- این صدای جونمیونی نیست؟
کیبوم سریع گفت:
- کی دیدی جونمیون داد بزنه اون از این دسته آدماست که با گفتگوی تمدن ها مشکلات رو حل میکنه.
صدای فریاد دوباره سوهو جای شک باقی نمیذاشت:
- از منطقی فکر کردن متنفرم
منیهو از جا بلند شد و در حال رفتن به سمت در گفت:
- صدای جونمیونه.
کیبوم و تمین پشت سرش رفتن و انیو لایو رو با یه عذرخواهی و خداحافظی سریع قطع کرد. جونگهیون هیونگ هم که اصلا توی لایو نبود.
پس خبر مرگ من ناراحتش کرده بود انقدر که بی خیال پرستیژ باکلاس لیدر اکسو بودنش بشه و صداش رو توی راهروهای اس ام بالا ببره صدای متین از فکر بیرونم کشید:
- نگران نباش هنوز انقدر دوستت داره که خبر مرگت دیوونه اش کنه تازه این داد و بیداد هایی که شنیدی مال قبل از دیدن فیلم بود وقتی تو هوایپما فیلم رو دید طوری دیوونه شد که حتی براش مهم نبود کلی ادم غریبه تو اون هواپیماست فقط بی خیال پرستیژ همیشگیش داد میزد جوری که حتی با آرام بخش هم آروم نشد فکر میکنی این آدم چرا بدون اینکه حتی بمونه به هوش اومدنت رو ببینه اینجوری بی خبر ول کرد رفت؟
در واقع هیچ ایده ای نداشتم متین که سکوتم رو دید خودش به حرف اومد:
- بذار راهنماییت کنم پلیس بهمون گفت که استفاده از اسلحه واقعی موقع فیلمبرداری عمدی بوده ولی کارگردان نمیدونست کی این کار رو کرده
خیلی خب این راهنمایی کاملا دقیق بود الان دیگه جای شکی نمیموند:
- فکر کرده این هم کار باباشه
متین کاملا جدی و خشک گفت:
- و اگه واقعا کار اون باشه برام اهمیتی نداره کی هستن و چقدر بهت خوبی کردن کاری میکنم آرزوی مرگ کنن
خیلی خب حقیقتا حتی من هم از این حرفش و لحنش ترسیدم اما قبل از اینکه بتونم میانه داری کنم تقه ای به در خورد و نیمی از اندام دستیار کارگردان توی چهارچوب قرار گرفت نیم نگاهی سمت من انداخت و بعد با حالت شق و رقی به انگلیسی خطاب به متین گفت:
- معذرت میخوام قربان آقای کارگردان میخواد شما رو ببینه
شک داشتم متین بجز "اکسکیوزمی سر" حتی یک کلمه اش هم متوجه شده باشه پس براش ترجمه کردم:
- میگه کارگردان میخواد ببینتت... بیا تو گه گه چرا اونطوری شق و رق دم در ایستادی
تیکه اول رو فارسی و تیکه دوم رو چینی گفتم دستیار کارگردان نگاه زیر چشمی به متین کرد و بعد انگار که هیولا دیده باشه فقط سرش رو تکون داد متین پوزخندی زد و به فارسی گفت:
- بهش بگو کارگردان انقدر بیشعوره حتی برای پرسیدن احوال بازیگرش که بخاطر اون روی این تخته هم حاضر نشده تو اتاق بیاد
معلومه که نمیتونستم اینو ترجمه کنم انگار متین هم ازم انتظار ترجمه نداشت که گفت:
- از پسر کوچولوی مودب لیدر اکسو انتظار دارم برام تهدید ترجمه کنه؟ معلومه که نه. خودم میرم حال این کارگردان بی مسئولیت رو میگیرم یه بار تشک نمیندازه یه بار اسلحه چک نمیکنه یه بار که آدمش کنم برای باقی عمرش کارگردانی رو میبوسه میذاره کنار
به سمت در رفت و با رسیدن به دستیار کاگردان مرد بیچاره خیلی واضح خودش رو عقب کشید میخواستم ازش بخوام که مراعات کنه اما از این واکنش پیدا بود که اون قبلا هم کار خودش رو کرده و تازه مراعاتی درکار نبود حق با متین بود این بار دوم بود این مرد سر ست فیلمبرداریش بی احتیاطی میکرد و هیچ کس نمیخواست بار سومی در کار باشه پس فقط به شوخی گفتم:
- کجا داری میری تو حتی زبونشون رو بلد نیستی حداقل برو بیارش اینجا برات ترجمه کنم
پوزخندی زد و گفت:
- نگران نباش با زبون بی زبونی حالیش میکنم این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست
با رفتن متین بالاخره تنها شدم فوری گوشیم رو برداشتم و برای فراموش کردن دردم هم که شده وارد سوشال شدم و سایتای خبری رو چک کردم اخرین خبر درباره اطلاعیه اس ام برای تکذیب شایعات مرگ من و بیانیه درباره وضعیت سلامتیم بود. کامنت ها رو باز کردم و شروع به خوندن کردم:
- اس ام یه بار یه کار خوب کرد و اون نجات جون خیلیا که بعد مبین امید زندگی نداشتن با این خبر بود
از این کامنت کمی ترسیدم هرچند که به نظر شیرین میومد ولی حس مسئولیت این حرف ترسناک هم بود یعنی واقعا ممکن بود جون کسی به جون من بند باشه؟
- واقعا باید این خبر رو باور کنیم؟ از کجا معلوم اس ام برای نجات سهامش اینو نگفته؟ اس ام بهمون یه مدرک از سلامتیش بده.
- دیدن اون فیلم سیزده ثانیه ای لعنتی باعث مرگم بود اما حالا این خبر امید به زندگیمه.
- الان تنها چیزی که از خدا میخوام اینه که مبین بیاد لایو و بازم برامون لبخند بزنه و به دروغ بگه خوبم الان حتی این دروغ هم خوشحالم میکنه.
لایو؟ اونم با این ظاهر بهم ریخته و شونه باند پیچی شده؟ کاملا محال بود.
هیچ کدوم هیچ خبری از برگشت سوهو نداده بودن پس یعنی هنوز نرسیده بود یا هنوز کسی ندیده بودش؟ از این پیج خبری بیرون اومدم و یه پیج دیگه باز کردم که با دیدن سر تیتر اخرین خبرش شوکه شدم:
- خودکشی جونگهیون شاینی
نه نه این امکان نداشت. این غیر ممکن بود اینم یه شایعه دروغ دیگه بود من مطمئنم جونگهیون هیونگ حالش خوب بود!
***

paper cut new versionWhere stories live. Discover now