پارت 16

326 89 12
                                    

بعد از دریافت امضا دیجیتال شرکت حمل و نقل و واریز مبلغ نفسی از سر اسودگی کشید.
+خانم فانگ تبریک میگم پروژه رو گرفتیم.
روفانگ لبخندی خجل زد و ممنونی گفت.
ییبو برای رفتن به توالت از دفتر خارج شد. در حال بازگشت به دفتر پسرکی ظریف و بامزه در حال حمل فنجانی دید. همان پسری که اطراف جان گا میپلکد.
با قدمهایی بلند خودش را به او رساند.
+فن شینگ درسته؟
پسر چرخید و با دیدن ییبو آثار اضطراب در صورتش هویدا شد.
×آقای وانگ.
ییبو یک تای ابرویش را بالا برد.
+الان نباید سر کارتون باشید؟
×بله دارم میرم سرکار.
+مگه خدمات نداریم؟ چرا خودت رفتی قهوه ریختی؟
×قهوه نیست چای سیاهه.
ییبو خنده ای کوتاه کرد.
+خیلی لاکچری زندگی میکنی اقای شنگ.
فن شینگ سرش را پایین انداخت.
×برای رئیسه.
ییبو نیشخندی عصبی زد و با لبهایی نیمه باز زبانش را به داخل گونه ش فشرد. از این پسرک اصلا خوشش نمی آید!
+گزارش فروش سه ماهه ی تیمتون رو خوندم ولی اسم شما رو ندیدم.

فن شینگ با چشمانی پر از استرس نگاهش کرد.
×خب ما .. کارمون رو گروهی انجام میدیم و پروژه ها معمولا به اسم دو نفر سرگروه ها زده میشه.
+اها پس نقش تو توی گروه قهوه و چایی بردنه؟ همم متوجه شدم..

فن شینگ با خشم گوشه ی لبش را جوید.
×اقای وانگ شما رئیس من نیستین چرا سرزنشم می کنین؟
+اوه جرئت میکنی جواب منو بدی؟ فقط یه خط خطی من رو کاغذ لازمه که تو رو با شوت از شرکت بندازن بیرون.

×ولی وقتی اشتباهی نکردم چرا باید تهدید به اخراج شم؟

ییبو میخواست بگوید همین که نزدیک جان من هستی برای اخراج کافی نیست؟
+من از هر کی خوشم نیاد میفرستمش بره پس باید باب میل من رفتار کنی.
×ولی اقای وانگ شما رئیس..
طبق معمول صدای ییبو بالا رفت.
+من درواقع تو این شرکت رئیس همه م .. اینو خوب تو سرت فرو کن.
شینگ ساکت شد.
+بجای اینکه به فکر سوداوری برای شرکت باشی فنجون اینور اونور میبری؟ برای چی حقوق میگیری؟
×...
+از این به بعد حواست به حرفایی که میزنی باشه. فهمیدی یا نه؟
×ب.. بله.
+بلندتر بگو.
×فهمیدم.
جان از دفترش خارج شد و شاهد رفتار ناعادلانه ییبو با فنشینگ بود. هرچند سایر کارمندان برای چنین بحث هایی از دفترها سرک نمیکشیدند. جلو امد و پرسید.
_شینگ شینگ چیشده؟
مالکیت طلبی ییبو همچون پرده ای سرخ جلوی چشمانش را گرفت. شیائو جان به حقی یک غریبه را انقدر صمیمانه صدا میکند؟ اصلا تا بحال بوبو صدایش کرده است؟
خشم و حسادت باعث شد با همان صدا بگوید.
+کارمندت یه کودن به تمام معناست. ای کیو یه میمون ازش بیشتره .

اخمهای جان در هم کشیده شد.
_من همه چیزو شنیدم. فن شینگ اشتباهی نکرده.
+هاه.. پس فکر میکنی حق با اونه ؟
جان با همان اخم گفت.
_اره . حق با فن شینگه.
ییبو رو به پسرک غرید.
+از اخرین ماه کار کردن تو این شرکت لذت ببر.
به جان نگاه تیزی انداخت.
+به توام زیاد آسون نمیگیرم جناب شیائو. حواستو جمع کن.

the Businessman _ Yizhan Where stories live. Discover now