Part 7

115 45 46
                                    

اول نوبت حریف بود.. با استرس از جامون بلند شدیم.. بعد از سوت داور، تیر پرتاب شد و به هدف خورد..
+ای فاک.. دهنش سرویس.. وای خداکنه سوفیا بهتر بزنه...
/میزنه نگران نباش.. اگر دقت کنی برای حریف خیلی نزدیک خطه یعنی سوفیا شانس بردن داره..

با صدای سوت دوم سوفیا کمانو روبه‌روی خودش قرار داد و آروم زه رو کشید.. لحظه خیلی خیلی حساسی بود.. بعد از پرتاب چند ثانیه طول کشید و بعد صدای خوشحالی همه بلند شد..

+ارههه.. همینه!! اون دختر قوی منه.. چه نشونه گیری خفنیییی.. حال کردی چقد دقیق به هدف زد؟ وای باورم نمیشه..
/سایمون هیش آروم باش داره نگامون میکنه!

+هولی شت. وای آره.. ببین عادی باش خب؟ برنگرد! اصلا منو نگاه کن.. نه منو نگاه نکن.. ولش زود باش بریم..

از کارش خنده ام گرفت.. برخلاف سایمون که هول کرده بود و داشت از اونجا میرفت من ایستادم و با لبخند براش دست تکون دادم.. اونم که بیشتر تعجب کرده بود آروم دستشو بلند کرد..

+لویییی!!! چه غلطی میکنی!! زود باش بیا.. بدو..

وقتی بیرون رفتیم سایمون هنوز توی حس و حال مسابقه بود و انگار نه انگار من اونجا بودم چون دائم داشت همه چیو از اول تحلیل میکرد..
/سایمون من چند دقیقه به کلاسم مونده ولی برای توی دیر شده قصد نداری بری؟

+آخ آره الان میرم.. امشب کلاسامون تموم شد باهم برمیگردیم اوکی؟ راجب اون پسره هم یه تصمیمی میگیریم.. تو فقط سعی کن نزدیکش نشی..

همینجوری که حرف می‌زد ازم دور شد.. منم به سمت کلاسمون رفتم که دوباره توی حیاط برگزار می‌شد..
ایندفعه هم با بیشترین فاصله از زین ایستادم.. مثل اینکه تنها نبود چون یه دختر قد بلند سعی می‌کرد باهاش صحبت کنه ولی مطمئنم اون حتی بهش گوش نمی‌داد..

آقای هیل با لباسی متفاوت به کلاس اومد.. یه ساک چرم کوچیک روی میز گذاشت و گفت
+این جلسه قراره ازتون تست جادوگری بگیرم.. هی تو پسرجون بیا این خاکو بصورت دایره روی زمین بریز..

اون تعداد افرادی که به تست قبلی واکنش نشون داده بودن عقب ایستادن و بقیه دوباره صف تشکیل دادن..

+خب به این میگیم دایره خلأ.. این دایره با پودر گل جادویی هاردا ایجاد میشه.. ترم های بعد راجبش میخونین.. هرکی که قدرت جادوگری توی خودش داشته باشه وقتی وارد دایره بشه هیچ چیزی رو اطرافش نمیبینه.. حتی صداها هم قطع میشن..البته به همین راحتی این اتفاق نمیفته! ازتون میخوام که وقتی داخل رفتین به خوبی تمرکز کنید تا طلسمش اثر کنه.. اگر هم اثر کرد هل نکنین چون به راحتی میتونین از دایره خارج بشین... اولین نفر بره

بچه ها نوبتی به داخل دایره میرفتن.. بعضی ها سعی میکردن با بستن چشماشون تمرکز کنن ولی با ناراحتی بیرون میومدن و میگفتن هیچ اتفاقی‌ نیوفتاد.
وقتی نوبت به من رسید هنوز هیچکس هیچی ندیده بود واسه همین یکمی ترسیده بودم.. ولی اصلا ترسمو بروز ندادم و به داخل دایره رفتم...

PITTEL •L.S•Where stories live. Discover now