Part 15

123 38 95
                                    



هری هرچند متر رو با سرعت میدوید.. چند باری به تنه درختا برخورد میکرد اما براش مهم نبود.. مه شدید توی جنگل دیدشو خیلی کم میکرد.. با این حال اون فقط به فکر نجات لویی بود..

الان که فرصت فکر کردن داشت می‌فهمید دلیل رفتار امروزش چی بود.. باورش نمیشد که زودتر از اینکه اون اتفاق بیفته فهمیده بود لویی در خطره..

مطمئنن همونجور که خودش میخواست بدونه لویی اونجا چیکار میکرده لویی هم ازش می‌پرسید که چجوری تونست اونو پیدا کنه..

بعد از چند دقیقه دوییدن بلاخره تونست دیوارای ساختمون مدرسه رو ببینه.. به این فکر میکرد که خودش مدیر مدرسه‌اس ولی چجوری اجازه داشت دارو هایی که الکس براش نوشته بود رو بگیره؟ باید به دکتر همه چیو توضیح میداد؟

سعی کرد زیاد به این موضوع فکر نکنه... فعلا عجله داشت و تنها چیزی که براش مهم بود گرفتن دارو بود.. فرقی نداره به چه روشی بدستش می‌اورد..

از در پشتی پیتل وارد ساختمون شد.. خیلیا با قیافه های عجیب نگاش میکردن و راجبش پچ پچ میکردن و بعضی ها هم با دیدنش سلام کوتاهی میکردن.. اون فرصتی برای جواب دادن به هیچکس نداشت.. بعد کلی دوییدن بلاخره تونست درمانگاه رو پیدا کنه.. دکتر باکز دم در درمانگاه مشغول حرف زدن بود و با عصبانیت داشت با خانواده یکی از بچه ها جروبحث میکرد..

هری نزدیکشون شد.. دکتر باکز همونجور که تند تند مسائل مربوط به بیماری اون دخترو توضیح میداد نگاهی به هری انداخت و با تعجب گفت
_هری؟!.. اینجا چیکار میکنی؟؟.. چه بلایی سر خودت اوردی؟؟؟... بازم تو جنگل بودی؟... لباساتو چرا انقد کثیف کردی!..

هری که نفس نفس می‌زد سعی میکرد جلوی سوال پرسیدن های دکتر رو بگیره.. اون همیشه همینقدر با عجله حرف می‌زد.. آخر مجبور شد با صدای بلندی بگه

~دکتر باکز!.. دو دقیقه بزارین من حرف بزنم!..

دکتر باکز که متوجه شد چقد زیاده‌روی کرده سریع دستشو روی شونه های هری گذاشت و گفت
_پس زودباش برو داخل بشین.. بزار کار اینا رو تموم کنم بیام پیشت..

هری سرشو به چپ و راست تکون داد و بعد گرفتن بازوی دکتر با صدای لرزونی گفت
~نمیشه دکتر وقتی برای این کارا ندارم!.. من نیاز به پادزهر نیش گرگ دارم با یه سری داروهای دیگه!.. ممنون میشم اگه اجازه بدین از انبار درمانگاه دارو بگیرم...

هری سعی کرد شمرده شمرده توضیح بده اما باکز اخمی کرد و با چهره سردرگمی گفت
_پادزهر؟ تو نیاز به پادزهر داری؟! میدونی که قوانین اینجا چجوریه.. کسی بدون اجازه و تجویز دکتر درمانگاه نمیتونه داروهای مدرسه رو استفاده کنه!.. حتی مدیر اون مدرسه!.. برای کی پادزهر میخوای ببری؟

هری که خیلی کلافه شده بود دستی به موهاش کشید و روشو از دکتر برگردوند..
اولش تصمیم گرفت برای اون توضیح بده چه اتفاقی برای لویی افتاده.. اما با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که این موضوع تو کل مدرسه میپیچه و نه تنها همه براشون سوال میشه که ارتباط هری و لویی چیه بلکه مادرش هم همه چیو میفهمه و توی دردسر میفته..

PITTEL •L.S•Where stories live. Discover now