chapter 8

1K 49 2
                                    

د.ا.ن هانا

با صدای خروپف بیدار شدم.به اطرافم نگاه کردم و متوجه شدم که اتاق خودم نیست.دستپاچه شدم ولی فهمیدم که این اتاق هریه چونکه نمیخواستم مامانمو نگران کنم.

اطرافمو نگاه کردم و دیدم که هری روی زمین نیست.چرخیدم دیدم هری کنارم روی تخت روی پشتش خوابیده.بهش نگاه کردم و دیدم که عمیق خوابه.یادم اومد که چطور دیشب منو بیدار کرد و منم تصمیم گرفتم همون کار رو باهاش بکنم.یه نیشخند شیطانی زدم و رفتم یه فنجون با اب سرد اوردم.برگشتم به اتاق و یه دقیقه صبر کردم.هنوز خوابیده بود و من اب رو ریختم رو صورتش .فنجون رو انداختم و دوییدم طبقه یپایین و منتظر عکس العملش بودم.

د.ا.ن هری

با برخورد اب سرد باصورتم بیدار شدم و صدای برخورد قدم هایی که به طبقه ی پایین میرفت رو شنیدم.اطرافمو نگاه کردم و یادم اومد که هانا رو چجوری بیدار کردم.خیلی بی سر و صدا پایین رفتم و فقط باکسرام پام بود.هانا رو دیدم که پشتش بهم بود و هنوز تیشرت و باکسر تمیز من که دیشب بهش دادم پاش بود.
از پشت تا میتونستم بی سر و صدا بهش نزدیک شدم,دستامو دور کمرش حلقه کردم و از روی زمین بلندش کردم بدون کنترل بلند خندید و روی مبل انداختمش.روی شکمش نشستم."از روم برو کنار گنده."اون گفت.بهش پوزخند زدم و گفتم"نباید اونجوری بیدارم میکردی,لاو."و شروع به قلقلک دادنش کردم.اون بلند میخندید و به پهلوهاش که رسیدم بیشتر خندید.خندش مسری بود پس منم شروع کردم به خندیدن.

"لطفا...نکن...هری...نم...تونم."

تنفس!"اون گفت و من دیگه قلقکش ندادم.از روش بلند شدم و رفت به اشپزخونه."ازت ممنونم.فکر کردم قراره از خنده بمیرم."هانا گفت و پشت سرم  اومد توی اشپزخونه و روی کانتر پرید و نشست روش.سمتش رفتم و بین پاهاش ایستادم.

"خوب دفعه ی بعد میدونی منو اینجوری بیدار نکنی."گفتم و رفتم روی صندلی نشستم.هانا سمتم اومد و گفت."لباسام کجاست ,هری؟"

"فکر کنم توی دستشویی هستن ,بزار چک کنم."گفتم و از روی صندلی بلند شدم.طبقه ی بالا رفتم و از توی دستشویی داد زدم"پیداشون کردم هانا."قدم هاشو شنیدم که بالا میومدن و زیر لب تشکر کرد.

"هری؟"

"بله,لاو."

"میتونم دوش بگیرم،لطفا؟"

"میتونم همراهیت کنم؟"با یه لبخند بامزه گفتم.

"نه تو نمیتونی!"داد زد و منو از توی حمام انداخت بیرون و اب رو باز کرد.و همچنین در رو هم قفل کرد.خوب بعدا میبینمش.بعدش پایین رفتم و تلویزیون دیدم.

د.ا.ن هانا

اب رو باز کردم و لباس های هری رو دراوردم و پریدم زیر اب و پرده رو کشیدم.با شامپوی خواهرش,حالت دهندش,و شامپو بدنش خودم رو شستم.لباسامو عوض کردم و داشتم به سمت در میومدم که پنجره ی حمام شکست.

Harry Styles, The Bad Boy  [ⓟⓣ]Where stories live. Discover now