Chapter 13

767 33 3
                                    

د.ا.ن هانا

توی یه اتاق با یه پنجره و دو تا تخت و یه میز با یه صندلی بیدار شدم.مثل اتاق هتل بود.سعی کردم که بلند شم ولی فهمیدم که یکی منو با بازوش گرفته.برگشتم و دیدم که تانر دستشو انداخته دور کمرم و خوابیده.بهم نیشخند زد و من و بیشتر به سینش چسبوند.

"م-من اینجا چ-چیکار میکنم؟" با ترس پرسیدم.

"نگران نباش لاو اگر تلاش برای فرار نکنی اتفاقی برات نمیوفته."توی گوشم زمزمه کرد "سعی برای انجام هیچکاری نکن من دارم میرم دوش بگیرم و اگر بفهمم که برای کمک خواستن تلاش کردی,توی دنیایی از درد میوفتی." نیشخند زد و رفت سمت دستشویی.اون یه احمقه.معلومه که من از گوشیش استفاده میکنم.قفل گوشیش رو که روی میز بود برداشتم و بازش کردم.اون یه احمقه.

گوشی رو برداشتم به تنها کسی که فکر میکردم زنگ زدم . هری.

هری- الو؟

هانا- هری؟اوه خدایا تانر دوباره منو دزدیده لطفا کمکم کن!

هری- اوه خدای من هانا؟کجایی چرا دیشب بدون من از پارتی رفتی؟!

هانا- تانر از زندان اومده بیرون ,من توی یه هتل چند مایل دورتر از شهر هستم فکر کنم,لطفا سریع باش نمیدونم از من چی میخواد ولی لطفا سریع باش و رد این گوشی رو بگیر.

هری- باشه فقط تحمل کن عزیزم,من از نایل میخوام که این گوشی رو ردیابی کنه ,تانر پیشته؟

هانا- نه ولی اون ---من باید برم داره از حموم میاد بیرون.

بعد از اون تماس شماره رو پاک کردم پس نمیفهمه که من به کسی زنگ زدم یا نه

گوشی رو جایی که بود گذاشتم و روی تخت نشستم.شنیدم که در باز شد و پس تانر کارش تموم شده بالا نگاه کردم و دیدم که یه تی شرت مشکی با یه جین ابی پوشیده بود.

"چیکار میکردی وقتی که دوش میگرفتم؟"پرسید و خودش رو هم قد من کرد.من به زمین زل زده بودم.

"هی-هیچ کار ,فقط منتظرت بودم تا از حموم بیای بیرون."سمت زمین زمزمه کردم.

چونمو گرفت و سرمو برگردودن سمت خودش پس الان داشتم توی چشماش نگاه میکردم.به چشمام نگاه کرد و خوشبختانه هیچ احساسی رو توش ندید.چونمو ول کرد و گوشیشو برداشت و روی تخت نشست و سرشو به هد بورد تخت تکیه داد.چند بار بهش نگاه کرد و با حالت سوالی بهم نگاه کرد.بعدش دوباره رفت سراغ گوشیش.با انگشتام بازی کردم تا وقتی که تلویزیونو روشن کرد.

روی زمین چهار دست و پا رفتم و توی دورترین نقطه ای که میتونستم نسبت بهش نشستم.یه برنامه رو داشت که من نمیدونستم چیه. بهش نگاه کردم دیدم که روی شکمش خوابیده و سرش سمت منه.ارنجش روی شکمش بالا پایین میشد و با گوشیش کار میکرد.حواسمو به تلویزیون دادم وقتی که صفحه با 'اخرین اخبار' روشن شد.

Harry Styles, The Bad Boy  [ⓟⓣ]Where stories live. Discover now