일 (1)

29K 2K 486
                                    


د.ا.د جونگ کوک

*کوکی!*
اومااز پایین پله ها صدام زد.*ما یه ساعت دیگه داریم میریم*

نمیتونست فقط بیاد بالا وصدام کنه؟چرادادمیزنه؟

فکر کنم سندروم بدخلقیه این خانوم پیر علاجی نداره.ولی فقط یه چیز هست که میتونه ارومش کنه

قهوه

موبایلمو برادشتم و اینستا،توییتر وحتی اکونت مخفیم تو تامبلر رو اپدیت کردم

هیچ چیز جدیدی نیست

شایداین شروع جدید بتونه یکم کمک کنه

خب برای اینکه داستان طولانی رو کوتاه کنم
مامان وبابا باهم کنارنیومدن
باباازمن خوشش نمیومد،من ومامان رفتیم،الان اون یه دوست پسر جدید پیداکرده وما داریم جابه جا میشیم واوناهمین هفته دارن ازدواج میکنن.

عالیه نه؟

اشتباهه

اون یه پسرداره.یه پسرکه همسن و سال منه.وازچیزی که ازپشت تلفن شنیدم،اون از اومدن ماخوشحال نیست.

*جونگ کوک!اگه تابیست دقیقه ی دیگه حاظرنشی همین جامیزارمت و میرم.*اوما داد زد

**اروم باش،دارم میام**
درحالی که داشتم یه سوییشرتو به زور و یه جفت شلوار راحتی رو میپوشیدم گفتم

کیفاموبرداشتم وتاپایین پله ها کشیدمشون

*این چیه پوشیدی؟*
با انزجار پرسید

**لباس**
شونه ای بالا انداختمو گفتم

*توبااین قیافه اونجانمیری،وصددرصد مطمعنم با"این"قیافه بردارجدیدتو ملاقات نمیکنی*سرزنشم کرد.*تو میخوای اونا فکر کنن تو یه جور ادم مخت خور وولگردی؟*

**اوما،اونا بالاخره که قراره منواینشکلی ببینن**
ناله کردم**ومن راحتم**

*باشه مایه قراری میزاریم،یه جفت شلوار جین بپوش*
اون گفت

**قبوله**
اهی به خاطرشکستم کشیدم
**کویی چی توی تو میبینه؟**

*جئون جونگ کوک*
وقتی داشت با دستش دستمو میزد با تعجب فریاد زد

**فقط داشتم شوخی میکردم اوما**
نخودی خندیدم

از توی یکی از کیفام یه جفت شلوار جین پاره بیرون کشیدم وبه سرعت توی دسشویی عوضش کردم.کارم تموم شد اما تنبل تر ازاینا بودم که کاری باموهام کنم پس هولشون دادم توی یه هدبند،وهمچنین خیلی تنبل تر ازاین حرفابودم که لنزامو بذارم،پس برای امروز عینکمو گذاشتم.

*اووو،بیبیه من،خیلی کیوت شدی*
جیغ ریزی کشید وقتی داشت گونه هامو نیشگون میگرفت

**اومااا!**
اعتراض کردم

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now