د.ا.د جونگ کوک
وقتی صدای بسته شدن درو شنیدم بیدار شدم،و بعد قدم هایی که به تختم نزدیک میشدن.
چشم هامو به آرومی باز کردم و دکتر مو بلوند رو دیدم.
**اوه سلام دکتر دو**
زیرلب گفتم*سلام جونگ کوک*
با یه لبخند گرم گفت*وضعیتت رو به بهبودیه.***خوبه**
اه کشیدماطرافو نگاه کردم.تهیونگ هیچ جایی نبود.
**اه...دکتر هیونگ،تهیونگ کجاست؟**
پرسیدم*اون اه....رفت بیرون*
دکتر هیونگ بهم گفت**بهم دروغ نگو دکتر هیونگ**
هوفی کردم**اون کجاست؟***باشه*
اه کشید*مچمو گرفتی.تهیونگ حدود سه ساعت پیش رفت،اون داشت با مینهو حرف میزد.این تمام چیزیه که من میدونم.***خب مینهو کجاست؟**
پرسیدم*اون بیرونه،توی راهرو.میرم بیارمش.*
دکتر هیونگ گفتدکتر به سرعت از اتاق بیرون رفت و با مینهو برگشت.اون یکم ناراحت و پریشون به نظر میومد،پس این آسون خواهد بود که بخوام ازش یه جواب بگیرم.
**اون کجاست؟**
پرسیدم*کی؟*
مینهو پرسید**کیم.ته.هیونگ**
غرغر کردم**اون کجاست؟***اوه وابسته شدی آره؟*
تیکه انداخت.*در هر صورت.اون رفت.رفت بیرون***همین الانشم دکتر هیونگ اینو بهم گفته،پس بریز بیرون**
داد زدم*جونگ کوک این...*
مینهو شروع کرد**همین الان مینهو!**
درخواست کردم*اون رفت به زندان فدرال سئول.رفت تا آم...آپاتو ببینه.*
بهم گفت**چی؟**
نفس نفس زدم**اون چرا باید-**در باز شد و تهیونگ سکندری خورد و اومد داخل،همراه یه افسر پلیس.
ابروهامو درهم کشیدم،و چشمامو چرخوندم.تهیونگ متوجهش نشد،ولی به جاش گونههامو تو دستش گرفت و منو جلو کشید تا لبامونو بهم وصل کنه.
گارد گرفتم و سعی کردم متوقفش کنم،وقتی که دیگران اطرافمون بودن.
ولی لباش روی مال من حس بهشتو داشت.منم بوسیدمش و لبخند زدم.
به آرومی عقب رفت و منو توی بغلش غرق کرد.
"دوست دارم جونگ کوک"
گفتشروع کردم مثل احمقا لبخند زدن و دستمو روی شونش گذاشتم.حس کردم اشکم داره در میاد.
**منم...منم دو...دوست دارم ته...تهیونگ.**
سکسکه کردم.
YOU ARE READING
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*