십팔 (18)

5.7K 817 184
                                    

د.ا.د جونگ کوک

وقتی صدای بسته شدن درو شنیدم بیدار شدم،و بعد قدم هایی که به تختم نزدیک میشدن.

چشم هامو به آرومی باز کردم و دکتر مو بلوند رو دیدم.

**اوه سلام دکتر دو**
زیرلب گفتم

*سلام جونگ کوک*
با یه لبخند گرم گفت*وضعیتت رو به بهبودیه.*

**خوبه**
اه کشیدم

اطرافو نگاه کردم.تهیونگ هیچ جایی نبود.

**اه...دکتر هیونگ،تهیونگ کجاست؟**
پرسیدم

*اون اه....رفت بیرون*
دکتر هیونگ بهم گفت

**بهم دروغ نگو دکتر هیونگ**
هوفی کردم**اون کجاست؟**

*باشه*
اه کشید*مچمو گرفتی.تهیونگ حدود سه ساعت پیش رفت،اون داشت با مینهو حرف میزد.این تمام چیزیه که من میدونم.*

**خب مینهو کجاست؟**
پرسیدم

*اون بیرونه،توی راهرو.میرم بیارمش.*
دکتر هیونگ گفت

دکتر به سرعت از اتاق بیرون رفت و با مینهو برگشت.اون یکم ناراحت و پریشون به نظر میومد،پس این آسون خواهد بود که بخوام ازش یه جواب بگیرم.

**اون کجاست؟**
پرسیدم

*کی؟*
مینهو پرسید

**کیم.ته.هیونگ**
غرغر کردم**اون کجاست؟**

*اوه وابسته شدی آره؟*
تیکه انداخت.*در هر صورت.اون رفت.رفت بیرون*

**همین الانشم دکتر هیونگ اینو بهم گفته،پس بریز بیرون**
داد زدم

*جونگ کوک این...*
مینهو شروع کرد

**همین الان مینهو!**
درخواست کردم

*اون رفت به زندان فدرال سئول.رفت تا آم...آپاتو ببینه.*
بهم گفت

**چی؟**
نفس نفس زدم**اون چرا باید-**

در باز شد و تهیونگ سکندری خورد و اومد داخل،همراه یه افسر پلیس.
ابروهامو درهم کشیدم،و چشمامو چرخوندم.

تهیونگ متوجهش نشد،ولی به جاش گونه‌هامو تو دستش گرفت و منو جلو کشید تا لبامونو بهم وصل کنه.

گارد گرفتم و سعی کردم متوقفش کنم،وقتی که دیگران اطرافمون بودن.

ولی لباش روی مال من حس بهشتو داشت.منم بوسیدمش و لبخند زدم.

به آرومی عقب رفت و منو توی بغلش غرق کرد.

"دوست دارم جونگ کوک"
گفت

شروع کردم مثل احمقا لبخند زدن و دستمو روی شونش گذاشتم.حس کردم اشکم داره در میاد.

**منم...منم دو...دوست دارم ته...تهیونگ.**
سکسکه کردم.

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now