د.ا.د تهیونگ
حس کردم دستم لرزید وقتی چشمام با پرشی باز شد
روبهروم دکتر بود.دو کیونگسو
*اون بیدار شده*
کیونگسو بهم گفت"ممنونم"
گفتم*باید بری ببینیش.بعد از اینکه بهش گفتیم چیشده،به تمام پشتیبانیای که میتونه داشته باشه نیاز داره.*گفت
"متوجهم"
زمزمه کردمبلند شدم و خودمو تکوندم قبل از اینکه به آرومی و با تردید در اتاق بیمارستانو باز کنم.
و اونجا دیدمش.پوست پرفکت و بی عیبش،الان بریده شده و کبود بود،چشماش که با ترس پر شده بود حالا جاشو با نگاه خیرهی معصومش عوض کرده بود.
درو بستم و وقتی اینکارو کردم،جونگ کوک کمی پرید و به سرعت سرشو چرخوند تا بهم نگاه کنه.
**تهیونگ**
نفسشو بیرون داددیدم که چشماش داره از اشک برق میزنه،به سرعت روی تختش نشستم و به سمت سینم کشیدمش.
گریه کردن و فینفینای آهستشو میشنیدم.
"من دیگه اینجام کوک،من اینجام"
درحالیکه داشتم بالای سرشو میبوسیدم زمزمه کردم*حتی نمیتونم به خاطر بیارم*
جونگ کوک گریه کرد*نمیخواستم اون اولین بارم باشه*اون اولین بارش بود.بیبی بوی بیچارهی من.هر کسی که اینکاروکرده باشه تقاص فاکیشو پس میده.
"کی این کارو باهات کرده بیبی بوی؟"
ازش پرسیدم*'اون'بود*
جونگ کوک گریه کرداون.اون حرومزادهی فاکی.اهمیتی نمیدم اگه اون خانوادهی جونگ کوکه.میکشمش،من اون حرومزاده رو میکشم.
*تهیونگ*
گفت*لطفا ترکم نکن.*محکم تیشرتمو چسبید و به گریه کردن ادامه داد.روی تخت کنارش دراز کشیدم و دستمو حلقه شده دور کمرش نگه داشتم.
"نمیکنم کوک،نمیکنم"
بهش گفتمحس کردم پیچید و بهم نزدیکتر شد.
اون الان خیلی کوچولو به نظر میاد.بعد از مدتی جونگ کوک خوابش برد و من فقط اونجا دراز کشیده بودم،در مورد همچی فکر میکردم.
این تقصیر منه.
این اتفاق نمیفتاد اگه من مجبورش میکردم باهام بمونه.
اگه بهش آسیب نمیزدم
یه نفس عمیق کشیدم قبل از اینکه با احتیاط بلند شم.به فرشتهی خوابیدهی جلوم خیره شدم.
"دوست دارم جونگ کوک"
زمزمه کردم قبل از اینکه پیشونیشو ببوسم.به سمت بیرون بیمارستان رفتم،بعد تا پایین راهرو دویدم تا مینهو رو پیدا کنم،و اونجا دیدمش،داشت با دکتر دو حرف میزد.
![](https://img.wattpad.com/cover/181366194-288-k489339.jpg)
YOU ARE READING
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*