구 (9)

8.5K 1.1K 413
                                    

د.ا.د جونگ کوک

با صدای بلند و رو مخ الارمم و یه چیزی که به پشتم سیخونک میزد بیدار شدم.

رفتم تا بهش ضربه بزنم تا بره ولی صدای ناله‌ی تهیونگو شنیدم.
ابروهامو کج کردم و هرچیزیرکه داشت بهم سیخونک میزدو چنگ زدم

بعدش تهیونگ یه ذره ناله کرد.شروع کردم به چرخوندن دستم دورش،به بالا و پایین مالیدنش و نوازش کردنش

"اگه میخوای بهم هندجاب بدی فقط انجامش بده."
تهیونگ با یه صدای خشک و عمیق گفت.

چرا الان صداش انقدر خوبه؟حتی با اینکه چیزی که گفت به شدت مبتذل بود،حس کردم قلبم با صداش ذوب شد

**این چیزته؟**
پرسیدم

"اره،دیکمه"
جواب داد

**ولی این خیلی بزرگه!**
با تعجب داد زدم

"میدونم"
نخودی خندید درحالیکه دستشو دور کمرم حلقه میکرد و منو میکشید نزدیک تر

**تهیونگ!اون چیز داره فرو میره توی کو...داره کونمو لمس میکنه!**جیغ زدم

"آروم باش کوک"
گفت"مشکلی نیست.ولی یه جورایی درد داره."

**پس برو و بهش رسیدگی کن**
با ناله بهش گفتم و سعی کردم بلند شم

"نه"
ناله کرد "بهم کمک کن!"

**من به اون هیولا دست نمیزنم**
با تعجب داد زدم

"باشه،پس بیا یه بازی کنیم.این باعث میشه ذهنم ازش دور بشه."تهیونگ پیشنهاد داد

**باشه**
هوف کشیدم**چه بازی ای؟**

لازم نبود تهیونگو ببینم تا بفهمم داره پوزخند میزنه

"جرعت یا حقیقت"
گفت

**ولی خیلی نمیتونیم بازی کنیم،مدرسه داریم.**
بهش گفتم

"بیخیالش میشیم"
گفت"کامان،خوش میگذره"

**چطوره که نصف روزو بیخیال شیم و بعد ناهار بریم.**
پیشنهاد کردم

"نه~"
ناله کرد"من میخوام کل روز رو با تو بگذرونم"

**نه تهیونگ.ما باید بریم مدرسه**
هوف کشیدم

"باشه!ما نصف روزو بیخیال میشیم"
گفت

**اره همونجور که گفتم**
نخودی خندیدم**خب،چجوری بازی میکنی؟**

"چیو؟جرعت یا حقیقتو؟"

با یه پوزخند سرمو تکون دادم

"داری باهام شوخی میکنی دیگه درسته؟"
خندید"تو هیچ وقت بازیش نکردی؟!"

**نه**
گفتم**این بده؟**

"نه،فقط سورپرایز شدم"
بهم گفت"خب جوریکه بازی میکنی اینجوریه که من ازت میپرسم جرعت یا حقیقت،اگه حقیقتو انتخاب کردی من ازت یه سوال میپرسم و تو باید بهش جواب بدی حتی اگه خیلی شخصی باشه.ولی اگه جرعتو انتخاب کردی باید هرکاری که بهت میگمو انجام بدی."

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now