د.ا.د جونگ کوک
با صدای بلند و رو مخ الارمم و یه چیزی که به پشتم سیخونک میزد بیدار شدم.
رفتم تا بهش ضربه بزنم تا بره ولی صدای نالهی تهیونگو شنیدم.
ابروهامو کج کردم و هرچیزیرکه داشت بهم سیخونک میزدو چنگ زدمبعدش تهیونگ یه ذره ناله کرد.شروع کردم به چرخوندن دستم دورش،به بالا و پایین مالیدنش و نوازش کردنش
"اگه میخوای بهم هندجاب بدی فقط انجامش بده."
تهیونگ با یه صدای خشک و عمیق گفت.چرا الان صداش انقدر خوبه؟حتی با اینکه چیزی که گفت به شدت مبتذل بود،حس کردم قلبم با صداش ذوب شد
**این چیزته؟**
پرسیدم"اره،دیکمه"
جواب داد**ولی این خیلی بزرگه!**
با تعجب داد زدم"میدونم"
نخودی خندید درحالیکه دستشو دور کمرم حلقه میکرد و منو میکشید نزدیک تر**تهیونگ!اون چیز داره فرو میره توی کو...داره کونمو لمس میکنه!**جیغ زدم
"آروم باش کوک"
گفت"مشکلی نیست.ولی یه جورایی درد داره."**پس برو و بهش رسیدگی کن**
با ناله بهش گفتم و سعی کردم بلند شم"نه"
ناله کرد "بهم کمک کن!"**من به اون هیولا دست نمیزنم**
با تعجب داد زدم"باشه،پس بیا یه بازی کنیم.این باعث میشه ذهنم ازش دور بشه."تهیونگ پیشنهاد داد
**باشه**
هوف کشیدم**چه بازی ای؟**لازم نبود تهیونگو ببینم تا بفهمم داره پوزخند میزنه
"جرعت یا حقیقت"
گفت**ولی خیلی نمیتونیم بازی کنیم،مدرسه داریم.**
بهش گفتم"بیخیالش میشیم"
گفت"کامان،خوش میگذره"**چطوره که نصف روزو بیخیال شیم و بعد ناهار بریم.**
پیشنهاد کردم"نه~"
ناله کرد"من میخوام کل روز رو با تو بگذرونم"**نه تهیونگ.ما باید بریم مدرسه**
هوف کشیدم"باشه!ما نصف روزو بیخیال میشیم"
گفت**اره همونجور که گفتم**
نخودی خندیدم**خب،چجوری بازی میکنی؟**"چیو؟جرعت یا حقیقتو؟"
با یه پوزخند سرمو تکون دادم
"داری باهام شوخی میکنی دیگه درسته؟"
خندید"تو هیچ وقت بازیش نکردی؟!"**نه**
گفتم**این بده؟**"نه،فقط سورپرایز شدم"
بهم گفت"خب جوریکه بازی میکنی اینجوریه که من ازت میپرسم جرعت یا حقیقت،اگه حقیقتو انتخاب کردی من ازت یه سوال میپرسم و تو باید بهش جواب بدی حتی اگه خیلی شخصی باشه.ولی اگه جرعتو انتخاب کردی باید هرکاری که بهت میگمو انجام بدی."
![](https://img.wattpad.com/cover/181366194-288-k489339.jpg)
YOU ARE READING
Brothers (Taekook)
Random*به من نگو هیونگ،من برادرت نیستم* **پس چی باید صدات کنم؟** *ددی*