이 (2)

12.4K 1.5K 470
                                    

د.ا.د جونگ کوک

دور خونه سرگردون بودم که متوجه شدم کویی و اوما رفتن بیرون وتهیونگ توی اتاقشه و صدردرصد مطمعنم که نمیخوام باهاش حرف بزنم

ولی تنهام

ولی‌اون کیریه

برگشتم به طبقه‌ی‌اول وراهمو به سمت اشپزخونه کج کردم

حالا که بهش فکر میکنم،یه جورایی گشنمه

تصمیم گرفتم یکم رامن درست کنم،چون خوش مزه س وشاید بتونم یکمم برای تهیونگ درست کنم.

شروع کردم به جوشوندن نودلا توی اب جوش درحالیکه داشتم پیازکوهی رو ریزریزمیکردم.

اون موقعی بود که صدای قدم های سنگینی رو شنیدم که از پله ها پایین میومد.تهیونگ لباسشو عوض کرده ویکمم به موهاش مدل داده.

*هیونگ؟*
زیرچشمی نگاهش کردم.*کجا داری میری؟*

"بیرون"
 به سردی جواب داد"وبه من نگو هیونگ "

کفشاشو به زور پوشید و بعدش رفت

هیچ معلومه اون چشه؟

الان ساعت8شبه

ما فردا مدرسه داریم

                             ★

*جونگ کوک!بیدارشو*
اوما داد زد

سرمو از روی میز بلند کردم وبالا رو نگاه کردم تااوما وکویی رو همراه تهیونگ ببینم.

دور چشماش سیاه شده بود

بلند شدمو حتی فکرم نکردم

**تو خوبی،تهیونگ؟**
دستپاچه پرسیدم**چه بلایی سرت اومده؟**

دستمو محکم کنار زد وچشماشو چرخوند

"هیچ...رب...ربط لعنتی ای ب...به تو نداره..."
ناله کرد"من میرم بخوابم"

*توعم باید بری بخوابی جونگ کوک*
کویی گفت

سرمو تکون دادم وقتی داشتم دنبال تهیونگ به اتاقش میرفتم

مشکل اینجاست،که فقط یه تخت داریم

رفتم بیرون ویه بالش ویه پتو برداشتمو دوباره برگشتم به اتاقش

**من روی زمین میخوابم**
بهش گفتم

"خوبه،چون اونجا جاییه که درحقیقت باید میخوابیدی"
پسر بزرگتر اخم کرد

**اوه،اوکی**
زیرلب گفتم

زمانو چک کردم2:17صبح

**دیره،ما باید بخوابیم**
گفتم**اوه،اونجارو ببین تهیونگ هیونگ!ستاره ها اومدن بیرون!میدونستی که من عادت داشتم خیلی به ستاره ها خیره بشم؟!ولی دیگه زمانشو ندارم که انجامش بدم!میدونی به خاطر مدرسه وبقیه‌ی چیزا!ولی خب اوکیه**

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now