육 (6)

9.9K 1.4K 417
                                    

د.ا.د جونگ کوک

"اوو فاک!"
شنیدم که تهوینگ از طبقه‌ی بالا داد زد

اشکو از رو گونم پاک کردم و به طبقه‌ی بالا دویدم و یهو وارد اتاق تهیونگ شدم.
در حموم باز بود و تهیونگ اونجا و بود و دستشو نگه داشته بود.شیشه شکسته رو زمین دیدم

**تهیونگ!**
وقتی داشتم به طرفش میدویدم با تعجب داد زدم**چیشده؟**

"رفته بودم که حموم کنم ولی افتادم و در حین افتادن به اینه ضربه زدم"جواب داد

**کامان،بیا از حموم بریم بیرون،.ما نمیخوایم که بریده بشیم**شوخی کردم وقتی که داشتم به سمت تختش هدایتش میکردم

نشوندمش و جعبه‌ی کمک های اولیه رو برداشتم.روی تخت نشستم و یکم الکل پاک کننده برداشتم و پنبه‌ی گرد رو توش فرو کردم

**این قراره یکم بسوزونه**
وقتی‌داشتم دستشو میگرفتم بهش گفتم

سرشو تکون داد.پنبه‌ رو روی زخم فشار دادم،به خودش‌پیچید و دستشو عقب کشید

"!او!فاک!این درد داره!ملایم باش"
داد زد

اون واقعا داره عصبانیم میکنه

**پس باید بی حرکت بمونی**
منم داد زدم

"پس توعم نباید منو عصبانی کنی"

**!توعم نباید در مقابل من مثه یه کیر باشی**

"پس توعم نباید میومدی اینجا!"
داد زد

**تو فکر میکنی این تصمیم من بود!من مجبور شدم بیام اینجا!یا باید میومدم اینجا یا پیش بابام میموندم!**منم داد زدم

"شاید باید بمونی!"
تهیونگ داد زد

**ولی قرار نیست انجامش بدم!**
با تعجب داد زدم**چون ترجیح میدم برای یکسال این اطراف بپلکم و تو رو تحمل کنم تا اینکه کتک وسیلی بخورم!راضی شدی الان!حقیقتو میدونی!من نمیتونم هیچی بهت بگم چون خیلی ازت میترسم.شاید به خاطر اینه که ممکنه خوش اومدنتو نسبت بهش تموم کنی**

چشمای تهیونگ درشت شد،میدونم که میدونست.ولی میخواستم خودمم بهش بگم

حس کردم که دوباره اشک داره تو چشمام جمع میشه
شروع کردم به یکم لرزیدن

"جونگ کوک من متاسفم"
تهیونگ زیرلب زمزمه کرد

بلند شدمو از اتاقش بیرون دویدم و به یکی از اتاقای مهمونا رفتم،درو قفل کردم و روی مبل نشستم و مثله دیوونه ها میلرزیدم

"!جونگ کوک"
تهیونگ داد زد "درو باز کن!جونگ کوک!"

حس کردم نفس کم اوردم پس شروع کردم به عمیق وسریع نفس کشیدن.افکارم داره تیره وتار میشه

"جونگ کوک درو باز کن!"
تهیونگ داد زد

جونگ کوک این در فاکیو باز کن!
توی گوه بی مصرف!درو باز کن!

Brothers (Taekook)Where stories live. Discover now